شب غربت(باور عـــشق)
توی تنهائی کوچه ... راهیم مثه یه عابر
یه غریبه پره غمها ، مثه غربت مهاجر
پابپای غربت شب ، یه دل همراهم نمونده
این غریبی «منو ازمن» ،باز به تنهائی رسونده
باور ء یه عشقه زیبا ، باور یه قلب عاشق
رفته از خاطر قلبم ، درگذار این دقایق
باور عشقی که باشه ، تا همیشه در کنارم
شده یک امیده رفته ، دیگه امیدی ندارم
نیمهء گمشدهء من ، گمشده تو روزگارم
اونکه تا ابد بمونه ، تا همیشه در کنارم
پس کجاست همسفر من ، اونکه قلبمو ببینه؟
اونکه گرمی وجودش, توی قلبم من بشینه؟
اونکه در لحظهء غمهام ، واسه عشقش بیقرارم
اونکه توی بی کسی هام ، شونه هاشو کم میارم؟
باور عشقی که باشه ، تا همیشه در کنارم
شده یک امیده رفته ، دیگه امیدی ندارم
سورده فـرزانه شــیدا