اسارت قصهء زندان شدن نیست
گهی در اوج آزادی اسیری
نه دیواری ز سنگ است و نه شیشه
ولی در اندرون پابند و گیری
رهائی ، همچو " برگی در خزانی"
ولی سرگشته در راه و مسیری
ترا بادی برد هر سو که خواهد
نمی بینی کسی دستش بگیری!
"اسارت" قصهء زندان شدن نیست
اسیری گر غم دنیا پذیری!!!
دل و روحت رها باید ز غم کرد
نمی خو اهی گر ازغم بمیری!
دل "آزاده ، آزاد جهان است
تو خود از ر نج این غمخانه سیری!
بکوش امروز و بگذ راز گذشته
که شادان دل شوی در روز پیری
وگرنه با غم و رنج گذشته
به هر راهی روی سودی نگیری
فرزانه شیدا /ف.شیدا
Farzaneh Sheida