شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

روح زایی (حقیقت انسان)

 شنبه ٢٤ فروردین ،۱۳۸٧  
 
 
محدوده‏های زندگی و توانایی انسان
 
هر روز بیش‏تر و بیش‏تر شکسته می‏شود.
 
چیزی که دیروز غیرممکن بود امروز
 
ممکن می‏شود و چیزی که
 
امروز بعید است فردا در دسترس
 
همگان قرار می‏گیرد.
 
 
 اما همگانی که از زندگی فردا
 
 برخوردار می‏شوند اندکی از مردم
 
 امروز هستند که حقایق آشکار
 
نشده را یافته‏اند و پذیرفته‏اند.
 
و نیز این تجربه‏ها بیانگر حقیقتی
 
دیگر است و هر یک از چنین تجاربی
 
روزنه‏ی جدیدی را بر ما می‏گشاید
 
 که از طریق آن می‏توانیم
 
 حقیقت انسان را از زاویه‏ی جدیدی
 
ببینیم و یا اگر اهل تجربه باشیم، تجربه
 
 کنیم.
 
اما حقیقت انسان. به راستی
 
 همه‏ی نشانه‏ها و وقایع حدّشکن
 
 آن را این‏طور بیان می‏کنند: حقیقت
 
انسان نامحدود است.
 
و هر که این حقیقت را دید،
 
 به اندازه‏ی نگاهش، به آن پیوست
 
و در آن حل شد. انسان می‏خورد،
 
می‏خوابد، بازی می‏کند، می‏جنگد،
 
تولید مثل می‏کند و هم‏نوع خود را
 
می‏کُشد، در ضعف‏ها گرفتار
 
 می‏شود، خرد می‏شود و می‏میرد.
 
این ظاهرِ انسان است.
 
موجودی ضعیف، سطحی، تکراری،
 
خسته، محدود و ناتوان. و باطن
 
انسان: خالق انسان بیش از همه
 
 مخلوق خود را می‏شناسد.
 
در واقع این تنها نظری است که
 
درباره‏ی انسان حقیقت دارد
 
. در کلام الهی این‏طور آمده که
 
خداوند از روح خود در او دمید،
 
اسماء را که رازها و کلیدهای
 
 هستی‏اند به او آموخت و
 
 در او کاشت.
 
او را جانشین خود در زمین ساخت.
 
به فرشتگان و ملائکش فرمان داد
 
تا در برابر بزرگی او سجده کنند.
 
آسمان‏ها و زمین را به تسخیر
 
و تحت فرمان او درآورد.
 
 او را مثل الله قرار داد و فرمود شبیه
 
 به خودم باشد.
 
 و فرمود همه چیز را برای تو آفریدم و
 
 تو را برای خودم و به او وعده داد
 
 که دعایش را مستجاب می‏کند
 
و اگر خوانده شود پاسخ می‏دهد.
 
«ای بنده‏ی من. مرا بپرست
 
 و تسلیم من باش تا تو را مانند
 
خود گردانم. من خدای زنده‏ای هستم
 
 که هرگز نمی‏میرم و مرگ و نیستی
 
 در من راه ندارد.
 
تو را نیز زنده و جاودانه خواهم ساخت.
 
من توانگر (مطلق) هستم که
 
فقیر و نیازمند نمی‏شود)
 
و از همه چیز و همه کس
 
 بی‏نیاز است
 
(تو را نیز چنان توانگر سازم که
 
 هرگز فقیر و نیازمند نشوی.
 
 من هرگاه چیزی بخواهم به وجود
 
می‏آید. می‏گویم باش و می‏شود،
 
تو را نیز مانند خود گردانم که
 
 هر گاه چیزی بخواهی، بگویی باش
 
 و آن بشود».
 

 و باز اشاره فرمود:

 

 «ای داوود! به قومت از جانب

 

 من ابلاغ کن که هر کدام از

 

 بندگانم را که به طاعت خود

 

 امر کنم و او اطاعت کند،

 

 بر من حق است که من نیز از

 

 او اطاعت کنم و او را در

 

 اطاعت خود یاری دهم.

 

اگر چیزی از من بخواهد،

 

 به او بدهم و اگر دعایی کند،

 

اجابت کنم.

 

اگر به من توسل جوید،

 

او را حفظ کنم

 

 و اگر از من طلب

 

 کفایت نماید، همه‏ی اُمورش

 

 را کفایت کنم.

 

 اگر به من توکل نماید،

 

 او را حفظ کنم و اگر همه‏ی

 

مخلوقات قصد او را کنند،

 

 در برابر آن‏ها حایل شوم».

 

 

 

از وبلاگ روح زای:

 

http://roohzaee.persianblog.ir

ارمغان بى وفاى:داستان کوتاه - به قلم:سعید مطوری(شمع شبستان)

ارمغان بى وفاىموضوع:داستان کوتاه
 
ارمغان بی وفای یا لطیف

مقدمه:
 
این داستان واقعی نیست،ولی یک
 
 
 واقعیت تلخ اجتماعی است که در
 
 
 گوشه وکنار جهان اتفاق می افتد،وباید بگویم که،هد ف داستان
 
 بی وفای جنسیت خاصی نیست و دختر وپسر نمی شناسد وممکن است،
 
سوسن جای خود را به کامران بدهد،به امید اینکه به دقت بخوانید
 
و نتیجه گیری مثبت کنید.

در یک روز،مانند روزهای دیگر که برای بعضی خوب ،وبرای بعضی
 
 بد است، کامران با سگش که دودست خودرا روی درب، قسمتی که
 
 شیشه پایین بود،گذاشته بودو با صدای بلند ضبط ماشین که بلند بود
 
 وفقط می شد صدای،طبل آنرا فهمید،مردم را نگاه می کرد.

هرکس که آن صحنه را میدید یک حرفی میزد،یکی می گفت:
 
چه سگ قشنگی و دیگر می گفت این سگ نجس است،
 
چطور آنرا درجلوی ماشین گذاشته،اگر من بمیرم سوار این ماشین نمی شوم.
 

چند دختر با خنده به سگ نگاه می کردند ویکی که پررو تر بود
 
 نزدیک آمدو به کامران که حالا پشت چراغ قرمز ایستاده بود،گفت:
 
بی معرفت جای من را به سگ دادی و کامران که دل پری داشت،
 
گفت، وفای او بیشتر است،فقط به من دل بسته است،
 
دختر خانم اخمی کرد وبا دیگر دختران به سرعت رفتند
 
و ازآنجا دور شدند.
پیرزنی که داشت قافل از همه جا،رد می شد،سگ یکباره پارسی کرد،
 
پیرزن گفت، چخه،بعد که متوجه شد سگ سوار است
 
 وخودش پیاده،گفت:آخر زمان است،من دوساعت سر خیابان ایسناده بودم
 
 کسی من را سوار نکرد ودارم پیاده می روم ،و بعد این سگه را
 
 دربستی سوار کردنند،و رفت.
 

کوکی دست مادرش را رها کرد وبه سرعت خود را به سگ رساند،
 
مادرش فریاد زد آرش ،مامان گازت نگیره،خلاصه هر کسی با سگ
 
و کامران برخوردی داشت،که دیدنی وشنیدنی بود،من که کامران
 
 را می شناختم،جلو رفتم و گفتم :
 
دربستی داریٍ؟ گفت:نه سوار شو،در عقب را باز کردم وسوار شدم
 

گفتم:کامران سوژه جدیده؟ با خنده گفت :نه بابا ،دیدیم کسی مارو
 
 تحویل نمیگیره و نگاه نمی کنه،گفتیم،این راه برای تحویل گرفتن
 
 بهتره ،وخندید.

((من که کامران را می شناختم وباآن خوش تیپی وخوش اخلاقی ،
 
احتیاجی به این کار نداشت،رابطه او با سگش یک ریشه روحی
 
و روانی دارد ،مانند تمام کسانی که با حیوانات رابطه نزدیکی دارند،
 
کسانی که از رابطه انسانی وبی وفای آن خسته شده اند.))

از او پرسیدم که دوست جدیدت مبارک،تازه پیداش کردی؟گفت:
 
 آره وخیلی هم با مرامه وبا معرفت،

تو متوجه نبودی،موقعی که می خواستی بیایی سوار شوی،
 
نگاهی به من کرد و چون در نگاه من دید که ناراحت نیستم
 
از سوار کردن توو فهمید تو دوستی هیچی نگفت،
 
ولی یادت هست،یک ماه پیش که سوسن جلو نشسته بود،
 
تو راکه منتظرماشین ایستاده بودی سوار کردم،چه اخمی کرد،
 
وای نمی دانی بعد از پیاده شدن تو چقدر غرولند کرد،
 
هنوز که یادم می آید سرم درد می گیرد،وبعد با ناراحتی رابطه خود
 
را با من قطع کرد،خودت می دانی ما عاشق هم بودیم وقصد
 
 ازدواج داشتیم،عشقی که من فکرش را نمی کردم به جدای بکشد،
 
حتی اگر تمام مردم دنیا این را بخواهند.
 
 بعد با اشکی که در چشمانش جمع شده بود گفت:حالا این سگه بهتره یا او؟.
 

سعید می دانی اگر این سگ من را یک روز نبیند مریض می شود،
 
پس تورو خدا از رابطه این سگ با من ایراد نگیر،خودت می دانی
 
 که سوسن تنها با من این کار را نکرد،سعید بگذار توی حال خودم باشم،
 
قلب من دیگر از بس بی وفای از عشق های مختلف دیده....
 
وشروع کرد به بلند گریه کردن،

من که دلم برایش خیلی سوخته بود وقطرات اشکی در دیده داشتم و
 
حالم بهتر از او نبود ولی جلوی

فریادخود را گرفته بودم،او را دلداری می دادم،چه کاری می توانستم
 
 برایش بکنم؟کسی که به کامران شنگول معروف بود،حالا اینطور
 
 پیش من گریه می کند،و گریه مرد یعنی اوج شکستگی دل او

سگ بیچاره که با تعجب به کامران نگاه می کرد،به طرف
 
من پارسی کرد وکامران با اشاره دست او را آرام کرد.

من این رابطه بین کامران وسگش هم برایم ناراحت کننده
 
 وهم خوشایند بود،ناراحت کنند از این نظر که چرا کامران باید
 
 اینقدر بی وفای در جامعه اطراف خود ببیند که به حیوانی رو بیاورد؟
 
و تمام عشق و وفای خودرا با او قسمت کند،
 
آری من برای تمام کسانیکه مانند کامران مورد بی وفای قرار می گیرند

ناراحتم!
 
من از این همه شعرهای غم انگیز که از بی وفای می گویند
 
غمگینم،چرا ما در روابط عاطفی که اینقدر مهم است حسابگر
 
خوبی نیستیم؟چرا کسی که به ما هزاران خوبی می کند او را بایک
 
 نگاه بد شاید از خستگی ویا با یک سخن تندی که گفته از او دور
 
 می شویم، آیادآن همه خوبی را حساب نمی کنیم؟چرا؟وچرا؟
 
آری به خاطر این است که همیشه بدی را می بینیم وخوبی ها
 
را نادیده می گیریم.

امیدوارم در روابط عاطفی خود حسابگر خوبی باشیم،تا این همه
 
بی وفای بوجود نیاید.

واز یک نظر خوشحالم که عشق و وفا دردل کامران نمرده است .
 
وهنوز کسى را دارد که به عشق و وفاى او اعتماد کند.
پایان

سعید مطوری(شمع شبستان)
نوشته شده در جمعه 30 فروردین 1387 - 15:48:48 ارسال از سعیدمطوری(شمع شبستان)
 
از سایت شعرنو:

عکسهای منتخب این ماه در (نروژ)

عکسهای منتخب ماه
 
Månedens Bilde
 
عکسها ی زیر وهمچین بسیاری از عکسهای زیبای دیگر 
 
 را در اندازه طبیعی
 
 میتوانید در سایت زیر مشاهده فرمائید
 
 
 
 
 
 
 
 
 

واژ ه ها/ (سخنانی از هزار سخن)جلد دوم - بخش پانزدهم(۱۵)



 واژ ه ها(سخنانی از هزار سخن) 
جلد دوم - بخش پانزدهم(۱۵) 
 شعری برای واژه ها  

 واژه ها کجائید ؟

بیایید و بر زبانم جاری شوید

لحظه ای را که در ذهنم غوغا می کنید ، به یاد آورید

دوست دارم جاده ای باشم که به تو می رسد

ولی افسوس که یک جاده تکراری ام

وشاید هم بی انتها...!


نوشته شده توسط حمید از وبلاگ سرزمین لبخند ها

http://www.sarzaminelabkhandha.blogfa.com/

نقاشی گرافیتی(نقاشی واژه های شخصی بررروی دیوار*)لینک با توضیحات بیشتر:

www.kolahstudio.com/Urban/Wgraffiti.htm


***
کاش عاشق بودم
کاش یک لحظه از تنهاییم
را بر کسی تقسیم میکردم

کاش
ی
ک روز خوشم را در کسی ضرب،
یا غمم را از نگاهی تفریق!
واژه هایم کاش رنگ دیگری میداشتند،
لیک صد افسوس:
«واژه ار رنگ کسی داشت ز خود بیگانه است»
واژه ام من، واژه ای آزاد!عشق من همپایه ی مرگ است.کاش می مردم!
 نوشته شده در دوشنبه بیست و ششم آذر ۱۳۸۶ 
 توسط:SAM : 

هستی عشق: 

   واژگان همه آمده بودند ، همگی آمده بودند که هستی گیرند ،همه می دانستند بدون معلم پیرشان بی معنایند ، بی وجودند  و هستی شان در گرو جوهر جان این معلم پیر است .  همگی برای هم رکابیش تقلا می کردند  سطرها به ردیف ایستاده بودند و انتظار شنیدن صدای قلم ،این توانا پیامبر ، این والا وامدار میراث قرنها ، این بزرگ معلم را می کشیدند  و قلم ، این پیر ، این ساده فرهیخته برای گفتن آخرین سخنانش ،نه سخن نه ، آخرین شعرهایش یا شاید آخرین آیاتش آمده بود ، قرنها گفتن و نوشتنو از جوهره جان خود حقایق ها خلق کردن ،رمقی برایش باقی نگذارده بود و حال همه شور بودبرای سرودن آخرین واژه هایش ، جسم نحیفش را که آخرین قطرات خونش به آن رمقی داده بود با خود می کشید . واژگان همه به هلهله برخاستند و از دیدن این معلم پیر به سما آمدند ،همه برای بودن آمده بودند ، همه آمده بودند تا با آخرین جوهره جان قلم  معنا یابند ،همه آمده بودند که هستی گیرند ، همه آمده بودند بدون آنکه بدانند هستی شان و بودنشان  معنای نبود و نیستی معلمشان است . اما قلم این آموزگار بزرگ تاریخ برای نگارگری آخرش آمده بود ، قلم روبروی سطرها و واژگان ایستاد و با آخرین جرعه جانش بر سطرها نگاشت : دوستی ، عشق ، آزادی ، .... و چون درونش تهی شد از هر چه تعلقات و چون از تمام هستی اشگذشت برای آموختن ، ساختن و ....دیگر برای بودن در دنیا بزرگ  بود و رفت به سادگی آمدنش .

تقدیم به کسی که در زمینه کاری برایم راهگشا بودندو همیشه به یاد مهربانیهایشان هستم هرچقدر هم دور باشند . از وبلاگ برتر از پرواز - شیدا:


 
واما واژه چیست؟ 
فرهنگ در ظرف واژه سازى =   ارائه شده به بانک توسط: سحر میرشاهی
 
 الهه ارومیه

بنابه تعریف دایرة المعارف ویکى پیدیا (۲۰۰۴)«نوواژه، واژه اى است که بتازگى ابداع شده است یا مى توان آن را عمل ساخت یک واژه یا گروه دانست.
«همچنین نوواژگى مى تواند مستلزم کاربرد واژه هاى قدیمى در معنایى تازه باشد مانند این که به واژه ها یا گروه هاى موجود معنایى تازه ببخشیم. نوواژه ها در شناسایى اختراعات ، پدیده اى نو یا ایده هاى قدیمى که در بافت فرهنگى تازه اى به کار رفته اند،نیز مى توانند مفید باشند. »فرهنگ راتلج (۳۲۴:1996)
 نوواژه را عبارت (واژه یا گروه) زبانى اى مى داندکه بتازگى ساخته شده  است و بیشتر مردم یک جامعه آن راعبارتى تازه مى دانند که براى اشاره به شیئى جدید یا موضوعى تازه در فناورى، صنعت، سیاست، فرهنگ یا علم به کار مى رود و بین ساخت یک عبارت تازه ,براساس تک واژه   ها ی قابل دسترس و قواعد ساخت واژه،انتقال معنایى و قرض گیرى از زبان هاى دیگر تمایز قائل مى شودومعتقد است که این ۳ منبع را نمى توان به طور کامل ازهم جدا کرد و چهارمین مورد نوواژه را ساخت استعارىیک عبارت معرفى مى کند.
اما کابره نیز به نقل از رى نوواژگى را اینگونهتعریف مى کند:
«واژه گزینى به عنوان یک فرایند، مفهومى واضح و مسلم است
هرچند پیچیده و براى توصیف دشوار است، برعکس نوواژهبه عنوان محصول این فرایند بسیار مبهم است.
نوواژه بیشتر نامى بحث برانگیز است که به یک عنصرواژگانى در مقابل مفهومى واضح داده مى شود.
  من آن را مفهوم گونه مى نامم زیرا حاصل عقیده اى نسبى و حتى ذهنى است که به تعریف آن مربوط مى شود و این تعریف براساس تازگى عینى آن نیست،بلکه بر اساس احساس نوظهور بودن آن است.»(رى، ۱۹۸۸)
همان طور که اظهارات رى به وضوح نشان مى دهند،واژه گزینى مفهومى به طورکامل محدود شده است.
  با این حال توصیف یک قطعه خاص به عنوان نوساخته آسان نیست، مگر آن که به برخى نکات که از نظر ماهیتى دلبخواهى هستند، توجه کنیم. سپس کابره راهکارهایى براى تشخیص یک واحد به عنوان نوواژه ارائه مى دهد.

راه هاى تشخیص یک نوواژه
چند راهکار ممکن براى تعیین این که یک واحد، نوواژه اى را مى سازدیا خیر، وجود دارد:
الف) در زمانى: یک واحد در صورتى نوواژه است که بتازگى پیدا شده باشد. مانند دورنگار
ب) فرهنگ نگارى: یک واحد در صورتى نوواژه است که در فرهنگ هاى
  لغات موجود نباشد. در اینجا اشاره به این نکته لازم است که هرچند مصوبات فرهنگستان زبان و ادب فارسى در کتابى جمع آورى شده به نام «فرهنگ واژه هاى مصوب فرهنگستان»،
  این واژه ها فقط جنبه پیشنهادى دارند و در فرهنگ هاى معتبر مانند «فرهنگ سخن» یافت نمى شوند.
 بنابراین مى توان آنها را نوواژه محسوب کرد.
ج) بى ثباتى نظام مند: یک واحد در صورتى نوواژه است که داراى نشانه هاى بى ثباتى صورى(مانند نشانه هاى ساختى، نوشتارى و آوایى) یا بى ثباتى معنایى باشد.

د) روانشناسى: یک واحد در صورتى نوواژه است که گویشور،آن را به عنوان واحدى تازه درک کند. مانند واژه  «تندپز» که براى «ماکروویو» گزیده شده است.
این معیارها که متقابلاً جامع نیستند، نتایج یکسانى به دست نمى دهند و در بافت هاى یکسان به کار نمى روند. واژه گزینان به ظاهرمختصه فرهنگ نگارى را بعنوان نظام مندترین مختصه براى تعیین نوواژه بودن یا نبودن یک واحد واژگانى تأیید مى کنند.با توجه به این معیار یک اصطلاح در صورتى نوواژه است که در پیکره فرهنگ که به عنوان پیکره مرجع برگزیده شده،وجود نداشته باشد. طبقه بندى نوواژه ها نمى تواندبراساس یک معیار واحد باشد بلکه باید چند بُعدى باشد.
 انواع مختلف نوواژه ها در زیر برطبق آنکه بر چه اساسى هستند، مشخص شده اند. (کابره، ۲۰۵:۱۹۹۲)
از نظر تعلق آنها به زبان عام،بین دو گروه بزرگ نوواژه هاى واژگانى، تمایز وجود دارد و داراى رفتار متفاوتى اند:
۱- نوواژه هایى که در زبان عام به کار مى روند(نوواژه هاى واقعى)

۲- آنهایى که در زبان هاى تخصصى به کار مى روند( نوواژه گونه).
این نوواژه ها داراى ویژگى هاى متفاوتى اند:
الف) در ساخت آنها ب) در کارکرد اولیه آنها
ج) درارتباط آنها با مترادف هایشان
د) در منابعى که براى ساخت واژه ها مطلوبند.
هـ)در تداوم آنها در زبان و)در روشى که آنها در آن نظام با هم وجود دارند. )
ز)در روشى که با نظامهاى دیگر ارتباط دارند و نوواژه هاى واژگانى در زبان عام،
 
 در مقابل نوواژه گونه هایا نوواژه هاى اصطلاحى، مى توانند با عوامل زیر توصیف شوند:
۱- به طور معمول خودجوش هستند به عبارت دیگر
بى هیچ دلیل روشنى پدید مى آیند و به ظاهر سطحى وگذرا هستند اما نوواژه گونه ها به دلیل نیاز به یک نامبه وجود مى آیند و بادوام ترند.
 
درباره نوواژه هاى زبان عام یا نوواژه هاى واقعى یا همان نوواژه هاى واژگانى مى توان به واژه هایى مانند تریپ داشتن به معناى دعوا داشتن وچاى شیرین به معناى کسى کهبراى تملق خبرچینى مى کند،
 اشاره کرد که در کتاب «فرهنگ لغات زبان مخفى»جمع آورى شده اند و داراى ویژگى سطحى و گذرا بودن،هستند.
 اما درباره نوواژه گونه ها شاید بتوان به واژه های پیشنهادى فرهنگستان زبان اشاره کرد که در واقع براى نامگذارى پدیده هاو مفاهیم نو در زمینه هاى مختلف، وضع شده اند و بسیارى از آنها نیز در علوم مختلف رواج یافته اند.البته از آنجایى که این مفاهیم در جامعه ما پدید نیامده اندو این واژه ها جنبه پیشنهادى دارند، آنها را نوواژهدر نظر گرفته ایم.

۲- نوواژه هاى واژگانى تحت تأثیر مترادف ها ,قرار ندارند
 اما به طورمعمول با مترادف ها با هم وجود دارندو به عنوان ویژگى تقابلى نیاز به ارزش سبکى خاصى دارند ،اما نوواژه گونه هامترادف نمى پذیرند زیرا این امرمى تواند بازده ارتباطى را مختل کند.
 درباره بخش اول این عامل نیز مى توان به واژه هاى جمع آورى شده در کتاب فرهنگ لغاتزبان مخفى اشاره کرد که در انتهاى کتاب حوزه مترادفهامشخص شده و براى یک واژه گاه تا ۲۸ مترادف عنوان شده است.
۳- این نوواژه ها به ایجاز صورى گرایش دارند اما بسیارى از نوواژه گونه ها گروه هستند.
۴- بیشتر به صورت هاى قدیمى و گویشى زبانو واژه هاى قرضى متوسل مى شوند تا به واژه هاى مرکبى که بر اساس زبان هاىنئوکلاسیک اند. اگر بخواهیم از این عامل در زبان فارسى
 نمونه اى بیاوریم،مى توانیم به قرار دادن واژه گرمخانه در مقابل واژه «سونا» اشاره کنیم که واژه گرمخانه
 در معناى قدیمى خود در فرهنگ دهخدا به عنوان محلى در حمام هاى قدیمى آمده است.

۵- نوواژه گونه ها براى آن که بین المللى شوند،ساخته شده اند،اما فراتر از زبانى که در آن ایجاد شده اند،
گسترش نمى یابند.
البته این اصل درباره واژه هایى از زبان تخصصى است که به وسیله صاحبان یک پدیده یا مفهوم تازه ساخته شده اند. هر چند قسمت نخست آن درباره نوواژه هاى واژگانى صادق است. برخلاف نوواژه هاى واژگانى، نوواژه گونه ها نمى توانند از ویژگى هایى که از این اصطلاحات انتظار مى رود، جدا شوند,  یعنى از نبود ابهام، ارجاع واحد، تعلق به یک رشته خاص، ثبات، سازگارى با الگوهاى ساخت اصطلاحى موجود باوجوداین تفاوت ها و این که راندو مى گوید که تفاوت
 
 بین این ۲ نوع نوواژه روشن است،جدا کردن این ۲ نوع از هم دشوار است.نوواژه ها براى نقش شان مى توانند به انواع ارجاعىیا بیانى طبقه بندى شوند. نوواژه هاى ارجاعى ایجاد مى شوند،
  زیرا مورد نیازند به عبارت دیگردریک رشته خاص خلأیى وجود دارد که باید پر شود.
  نوواژه هاى بیانى فقط به این علت به وجود مى آیند که صورت هاى بیانى تازه اى را در گفتمان ایجاد نمایند.(کابره، ۱۹۹۲:  ۲۰۶).
اسباب و علل ظهور نو واژگى

۱- تحول و تظریف فرهنگى
 نوواژه ها به ظاهر در فرهنگ هایى که به سرعت در حال تغییرند و نیز در موقعیت هایى که انتشار اطلاعات در آن سریع صورت مى گیرد،رخ مى دهند. نوواژه ها بیشتر با ترکیب واژه هاى موجود یا با دادن پیشوندها و پسوندهاى منحصر به فرد و نو، به واژه ها خلق مى شوند و آنهایى که واژه هاى دو رگه هستند بیشتر کوتاه شده به کار مى روند. نوواژه ها را از طریق اختصار سازى یا سرواژه سازىو با هم قافیه ساختن تعمدى با واژه هاى موجود یا تنهااز طریق بازى با آواها مى توان ساخت.

نوواژه ها بیشتر به وسیله رسانه هاى گروهى، اینترنت یا دهان به دهان بخصوص از طریق جوانان به عموم جامعه معرفى مى شوند.
  هر واژ ه اى در یک زبان، زمانى نوواژه بوده است هرچند با گذشت زمان و پذیرش مردم دیگر نوواژه محسوب نمى شود. نوواژه ها بیشتر به عنوان بخشى از زبان پذیرفته مى شوند.
اما گاهى نیز کاربرد رایج خود را از دست مى دهندو این امر که یک نوواژه بخشى از زبان شود یا خیر، به عوامل متعددى بستگى داردکه شاید مهم ترین آنها پذیرش همه مردم باشد.
  البته پذیرش متخصصان و به کار رفتن در فرهنگ هاى لغت ,بر این اساس که آیا پدیده مورد توصیف نوواژه،رواج مى یابد تا به توصیف نیاز داشته باشد یا خیر،نیز در این امر نقش دارد. اما رواج یک واژه اگربه طریقى مشخص به واژه یا واژه هاى دیگر شبیه نباشد، امرى غیرمعمول است(هرچند در پاره اى موارد واژه هاى عجیب و نو موفق مى شوند،زیرا پشت آنها ایده اى به یادماندنى یا هیجان انگیز قرار دارد)هنگامى که یک واژه یا گروه، تازگى خود را از دست مى دهد،دیگر نوواژه محسوب نمى شود هر چند که ممکن است چند دهه به طول انجامد تا واژه اى، قدیمى شود.
 عقاید متفاوتى درباره این که یک واژه باید چه مدت عمر کند تا دیگر نوواژه به حساب نیاید، وجود داردکه پذیرش فرهنگى در این مورد بیشتر از گذشت زمان حائز اهمیت است.
 رضا منصورى (۱۳۷۸) نیز واژه گزینى را استاندارد کردن واژگان علمى مى داند و مى گوید:«به طور معمول ورود واژه هایى بیگانه به زبان فارسى نمودى از تهاجم فرهنگىعنوان مى شود.

سالهاست که قلم ها می میرند و واژگان معنا می یابند
و هنوز دوستی ، عشق و آزادی واژه هایی تازه و بدیع اند .

ادامه مطلب ...