شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

وصیت نامه ی چارلی چاپلین بدخترش

 
تو مرا نمی شناسی ژرالدین . در آن شبهای دور٬ بس قصه ها با تو گفتم ٬  
اما قصه خود را هرگز نگفتم . این داستانی شنیدنی است‌:  
داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند 
 و می رقصید و صدقه جمع می کرد .این داستان من است .  
من طعم گرسنگی را چشیده ام . من درد بی خانمانی را چشیده ام .  
و از اینها بیشتر ٬ من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور 
 در دلش موج می زند ٬ اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را  
می خشکاند ٬ احساس کرده ام. با اینهمه من زنده ام و از زندگان  
پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد . داستان من به کار تو نمی آید ٬  
از تو حرف بزنیم . به دنبال تو نام من است:چاپلین . با همین نام چهل سال  
بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند ٬ خود گریستم .   
  
 
ژرالدین در دنیایی که تو زندگی می کنی ٬ تنها رقص و موسیقی نیست . 
 نیمه شب هنگامی که از سالن پر شکوه تأتر بیرون میایی ٬  
آن تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن ٬ اما حال آن راننده تاکسی را  
که ترا به منزل می رساند ٬ بپرس ٬ حال زنش را هم بپرس....  
و اگر آبستن بود و پولی برای خریدن لباس بچه اش نداشت ٬ چک بکش 
 و پنهانی توی جیب شوهرش بگذار . به نماینده خودم در بانک پاریس  
دستور داده ام ٬ فقط این نوع خرجهای تو را٬ بی چون و چرا قبول کند .  
اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی .  
گاه به گاه ٬ با اتوبوس ٬  با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن ٬  
و دست کم روزی یکبار با خود بگو :" من هم یکی از آنان هستم . 
" تو یکی از آنها هستی - دخترم ، نه بیشتر ،  
هنر پیش از آنکه دو بال دور پرواز به آدم بدهد ، اغلب دو پای او را نیز می شکند .  
و وقتی به آنجا رسیدی که یک لحظه ، خود را بر تر از تماشاگران  
رقص خویش بدانی ، همان لحظه صحنه را ترک کن ،  
و با اولین تاکسی خود را به حومه پاریس برسان . من آنجا را خوب 
 می شناسم ، از قرنها پیش آنجا ، گهواره بهاری کولیان بوده است .  
در آنجا ، رقاصه هایی مثل خودت را خواهی دید . 
 زیبا تر از تو ، چالاک تر از تو و مغرور تر از تو .  
آنجا از نور کور کننده ی نورافکن های تآتر " شانزلیزه " خبری نیست .  
نور افکن رقاصگان کولی ، تنها نور ماه است نگاه کن ، خوب نگاه کن .  
 آیا بهتر از تو نمی رقصند؟ اعتراف کن دخترم .  
همیشه کسی هست که بهتر از تو می رقصد .  
همیشه کسی هست که بهتر از تو می زند . 
و این را بدان که در خانواده چارلی ، هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است  
که به یک کالسکه ران یا یک گدای کنار رود سن ، ناسزایی بدهد .  
من خواهم مرد و تو خواهی زیست . 
 امید من آن است که هرگز در فقر زندگی نکنی ،  
همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم . 
هر مبلغی که می خواهی بنویس و بگیر .  
اما همیشه وقتی دو فرانک خرج می کنی ، با خود بگو :  
" دومین سکه مال من نیست . این مال یک فرد گمنام باشد  
که امشب یک فرانک نیاز دارد ." جستجویی لازم نیست . 
 این نیازمندان گمنام را ٬ اگر بخواهی ٬ همه جا خواهی یافت .  
اگر از پول و سکه با تو حرف می زنم ٬  
برای آن است که از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم٬   
 
 
من زمانی دراز در سیرک زیسته ام٬ و همیشه و هر لحظه٬  
بخاطر بند بازانی که از روی ریسمانی بس نازک راه می روند٬  
نگران بوده ام٬ اما این حقیقت را با تو می گویم دخترم :

مردمان بر روی زمین استوار٬ بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ٬  
سقوط می کنند .

شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد . آ 
ن شب٬ این الماس ٬ ریسمان نا استوار تو خواهد بود ٬ و سقوط تو حتمی است .  
شاید روزی ٬ چهره زیبای شاهزاده ای تو را گول زند٬  
آن روز تو بند بازی ناشی خواهی بود و بند بازان ناشی ٬ همیشه سقوط می کنند .  
دل به زر و زیور نبند٬ زیرا بزرگترین الماس این جهان آفتاب است  
و خوشبختانه ٬ این الماس بر گردن همه می درخشد ...

اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی بستی ، با او یکدل باش ،  
به مادرت گفته ام در این باره برایت نامه ای بنویسد .  
او عشق را بهتر از من می شناسد.  
و او برای تعریف یکدلی ، شایسته تر از من است . 
 کار تو بس دشوار است ، این را می دانم . 
 به روی صحنه ، جز تکه ای حریر نازک ، چیزی بدن ترا نمی پوشاند .

به خاطر هنر می توان لخت و عریان به روی صحنه رفت  
و پوشیده تر و باکره تر بازگشت . اما هیچ چیز و هیچکس دیگر  
در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را  
به خاطر او عریان کند . 
 برهنگی ، بیماری عصر ماست ،  
و من پیرمردم و شاید که حرفهای خنده دار می زنم .

اما به گمان من ، تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش  
را دوست می داری

. بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد .  
مال دوران پوشیدگی . نترس ، این ده سال ترا پیر تر نخواهد کرد.....