جنسیت گمشده در مطالعات دین/ ژانت اسکای*‏/ برگردان: نریمان رحیمی
 
 
 برگردان: نریمان رحیمی

آیا ما نیازی به یک نگاه و منظر (پرسپکتیو) جنسیتی درباره ی دین داریم؟

 آری، چون چنین ‏منظری کمک می کند تا نگاه مطالعات دین‎ ( Religion studies)

 ‎‏ از آسمان به زمین آورده ‏شود

. کمک می کند تا جایگاه دین را در زمینه ی اجتماعی آن –

جایی که به آن تعلق دارد- ‏بگذاریم

 و آن را فقط در ابعاد الهی و مقدس آن بررسی نکنیم.‏

نگاه و منظر تئوریک جنسیتی به دین، درباره ی پرسش هایی

 بحث می کند که در رابطه با فهم و ‏برداشت ما از انسان، فرهنگ،

دین و جامعه مطرح می شوند. در رابطه با اینکه واقعیت های ‏ساخته

 و پرداخته شده ی انسانی، مسائلی چند جانبه هستند.

 ادیان، مملو از تضادها و تناقضات، ‏سرکوب ها، جنگ قدرت

و بده بستان بر سر آن هستند.

 همین ها هستند که تاریخ دین را جالب ‏توجه می کنند.

موضوع ادیان درباره ی انسان ها و پدیده های فرهنگی است:

درباره ی دلتنگی ‏ها، رویاها، اشتیاق ها؛ درباره ی هنر،

زیبایی شناسی، قدرت و سیاست؛ درباره ی خدایان در ‏آسمان

 و انسان ها بر روی زمین و درباره ی قدرت های تهدیدکننده ی

 زیرزمینی است.

 تاریخ دین ‏یک دروازه ی منحصر بفرد برای مطالعه ی فرهنگ انسان

 و تاریخ ذهنیت انسانی است.‏

عریان کردن زیباشناسی


تمرکز روی جنسیت، تمرکز روی قدرت را هم به همراه دارد.

 این نوع نگاه به تاریخ ادیان باعث ‏می شود که نگاه پر اغماض

و آرمانی به دین به کناری گذاشته شود و زمینه برای یک مطالعه ی

‏انتقادی فراهم شود.

مسئله بر سر زیبا و آرمانی بودن ادیان، بر سر شکوه و جلال آنها

و یا ماهیت ‏‏(‏essence‏) آنها و وجود مقدس نیست بلکه مسئله بر

 سر عریان کردن آن زیبایی شناسی و عریان ‏کردن همه ی آن چیزهایی ست

 که ادیان را در یک جایگاه دست نیافتنی و خالص و پاک قرار می ‏دهند.

 مسئله بر سر دست یافتن به ساختارهای انسان-ساخته ی موجود

 در تاریخ ادیان است

. ‏ساختارهایی که پیش از هر چیز مربوط به جنسیت و بنابراین مربوط

 به قدرت و در بسیاری مواقع ‏مربوط به طبقه می شوند.

 نه به این معنی که باور دینی، زیبایی شناسی دینی،

شاعرانگی و رویاها ‏حضور ندارند

، بلکه به این معنی که این ها چون در زمینه ی جدیدی

 قرار می گیرند، بصورت ‏دیگری توصیف و بیان می شوند.‏


دین بخشی از دستگاه قدرت در فرهنگ و اجتماع است. دین با لحن مقتدرانه

سخن می گوید و ‏صدای دین و صدای کسی که به نام دین سخن م

ی گوید مسئله ی کم اهمیتی نیست.

دین در یک ‏دایره ی قدرت سخن می گوید، جایی که سخنگو اقتدارش

(‏authority‏) را از چیزی که درباره ی ‏آن سخن می گوید بدست می آورد.

یک روحانی از خداوند حرف می زند و برای همین اهمیت او

 ‏بیشتر می شود.

 یک روحانی درباره ی قوانین خداوند،

 وحی و دستورات او حرف می زند و از ‏این طریق

 روی زندگی انسان ها تاثیر می گذارد.

 انسان ها به سخن دین گوش فرا می دهند و بدین ‏ترتیب روایت ها

شکل می گیرند و حیات جدید و تفسیرهای جدید پدید می آیند.

 مسئله، شاید بر سر ‏وحی باشد، ولی بر سر قدرت هم هست.

 قدرت برای کنترل و گذاشتن حد و مرز برای زندگی ‏انسان ها.

این یکی از پیامدهای ایمان است.

این یکی از نتایج راه ها و روش هایی است که انسان ‏ها

 بوسیله ی آنها به اجتماع شان نظم می بخشند.‏

جنسیت یکی از عناصر تشکیل دهنده ی مهم این ساختارهای اجتماعی

 و دینی است. اینکه ‏موضوع دین درباره ی خداوند است،

مسئله، همزمان درباره ی چگونه سازمان دادن انسان ها و ‏اجتماع

هم هست.‏‎ ‎‏ بنابراین موضوع بر سر اقتصاد و فضای اجتماعی

 هم هست، بر سر داشتن ‏فضایی برای گفتن و تاثیر گذاشتن. ا

گر انسان ها بخواهند نظر خودشان را ابراز کنند، اگر بخواهند

‏خودشان را از طریق نوشتار و گفتار نمایان کنند،

 آنها باید فضایی برای این کار داشته باشند.

 باید ‏اقتصادی فراهم باشد تا آنها بتوانند صدای شان را به گوش

 دیگران برسانند.

 مسئله بر سر قدرت ‏است؛ بر سر مبارزه برای

 فضای اجتماعی و اقتصادی است.

فضایی برای گفتن، برای عمل ‏کردن، برای تفسیر کردن،

 برای عقیده داشتن. فضایی برای داشتن حق مشارکت.‏

جنسیت دینی

دین از مهم ترین فاکتورها برای روشن کردن این موضوع است

که در یک اجتماع، جنسیت ‏چگونه در زندگی انسان ها درک می شود

 و واقعیت می یابد.‏

‎ ‎ظلم و سرکوب زنان، نه بخاطر ‏شرایط طبیعی (‏natural‏)،

 بلکه بخاطر روابط اجتماعی و تاریخی است

.‏‎ ‎یک نگاه از منظر ‏تاریخی به جنسیت، به ما نشان می دهد

 که جنسیت و مفهومی که از آن داریم، یک موضوع ایستا ‏

و تثبیت شده نیست، بلکه ساخته و بافته (‏contextual‏) شده است.

این مسئله است که مطالعات دین ‏امروزه باید آن را بررسی کنند،

 درست از این جهت که دین، انسان ها را به جنسیت های مختلف

 ‏با امتیازها و مناطق قدرت متفاوت تقسیم می کند.

بگذارید نگاهی به بخش کوتاهی از قرآن ‏بیاندازیم.

 سوره ای از قرآن که اختصاصا درباره ی زنان آمده

 و عنوان آن هم "زنان" (سوره ی ‏النساء) است.

ما در قرآن سوره ی دیگری که مختص مردان باشد پیدا نمی کنیم.

اگر ما قرآن را با ‏یک نگاه نقد جنسیتی بخوانیم، می بینیم که "تو"،

که خداوند هر بار با او سخن می گوید، یک مرد ‏و یا مردان متعلق

 به آن فرهنگ است

. مردان هستند که دستورات مربوط به رفتار با زنان را

 ‏دریافت می کنند، همانطور که در سوره ی ۴ آیه ۳۴ آمده است:‏

‏" مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى که خداوند

 براى بعضى نسبت به بعضى ‏دیگر قرار داده است،

و بخاطر انفاق هایى که از اموالشان (در مورد زنان) مى‏کنند.

و زنان ‏صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،)

 اسرار و حقوق او را، در مقابل ‏حقوقى که خدا براى آنان قرار داده،

حفظ مى‏کنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشى

 و ‏مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید!

 (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمایید!

 و ‏‏(اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها

به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! ‏‏

(واضربوهن - مترجم) و اگر از شما پیروى کردند،

راهى براى تعدى بر آنها نجویید! (بدانید)

‏خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است.

 (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)" **‏

این مثال نشان می دهد که ادیان از یک جایگاه خاص و

 با منافع خاصی سخن می گویند. شکی ‏وجود ندارد که در اینج

ا چه کسی وسیله و ابژه ی ِ چه کسی است. م

رد در جایگاه بالاتر قرار ‏گرفته است و زنان وسیله و ابژه ی اویند.

 ولی ما چشممان را هم بر روی این نمی بندیم که متن ‏درباره ی مردان

چه می گوید. متن، مسئولیت و وظایف خاصی را در

 عوض بعهده ی آنها ‏‏(مردان) می گذارد.

 این متن مقدس، به این ترتیب نقش ها و وظایف خاصی

 را بعهده ی زنان و ‏مردان می گذارد. ‏

قرآن تنها متن مقدسی نیست که اینگونه و با خط و مرزهای

جداگانه برای زنان و مردان سخن ‏می‌گوید.

در روایت «پیدایش» در انجیل هم، این مرد است که در ابتدا وجود دارد

 و از اوست که ‏زن خلق می شود. م

رد وظیفه ی نام نهادن بر همه ی مخلوقات عالم را بعهده دارد،

و بنابراین ‏نسبت به تمام آن مخلوقات، جایگاه بالاتری دارد.

 پس از آن است که زن خلق می شود و به این ‏ترتیب در مرتبه ی

 پایین تر قرار می گیرد. وضعیت بدتر می شود

 وقتی که پس از خلقت، طوفان ‏نوح پیش می آید

و این زن است که تقصیر به خشم آوردن خداوند،

 به جانب او گذاشته می شود.‏

نمونه ها نشان می دهند که متون مقدس کمتر از نظر جنسیت

بی طرف هستند. بعنوان پژوهش ‏گران رشته ی مطالعات دین،

 ما باید بدنبال معنی و اهمیت این موضوع، هم در وقت تدوین

 آن متن ‏دینی و هم در زمان حاضر باشیم.

ما باید به متون دینی، هم از منظر زمان بوجود آمدن شان نگاه ‏کنیم

 و هم اینکه از چه راه ها و روش هایی این متون در زمان های

 مختلف مورد استفاده قرار ‏گرفته اند. ‏

جنسیت ِ مطالعات دین

جنسیت چه جایگاهی در مطالعات دین آنطور که امروز انجام می شود

، دارد؟ اگر بیشتر کتاب ‏های رشته ی مطالعات دین

 را آنطور که امروز وجود دارند قبول کنیم،

 موضوع دین، انسان ها و ‏رابطه ی آنها با وجودی الهی،

مقدس، منحصربفرد و در بالاترین جایگاه است.

 موضوع دین، ‏درباره ی انسان های دین دار است.

انسان هایی بدون جنسیت یا طبقه ی اجتماعی.

 برای همین ‏است که می شنویم بعنوان نمونه:

مسلمانان برای ادای نماز جمعه به مسجد می روند.

 ولی اینطور ‏نیست. مردان مسلمان هستند که به نماز جمعه

 در مسجد می روند. زنان در جایی که چنین اجازه ‏ای داشته باشند،

باید در عقب صف جای بگیرند.

اسلام دستوری دینی دارد که بر طبق آن نماز ‏جمعه در مسجد برای

 مردان جاری می شود.

 برای زنان، قوانین و استثنائات مربوط به خودشان ‏وجود دارد.

 و همینطور می توانیم درباره ی دیگر سنت های دینی ادامه

بدهیم و قوانین دینی ‏جداگانه ای را که برای دو جنسیت

 تعیین شده اند پیدا کنیم. ‏

اما تاریخ دین کاملا از چنین منظری نوشته نمی شود. مطالعات دین،

 بطور کلی درباره ی ‏موضوع قدرت صحبت کرده است.

مطالعات دین درباره ی کسانی صحبت کرده است که قدرت ‏تصمیم گیری

 را در اختیار دارند، آنها که کار تعیین هنجارها و باید و نباید های دینی

 را بعهده ‏دارند. به این صورت است که تفاوت ها در

 سنت پدید می آیند و به این صورت است که مطالعات ‏دین

 در تقویت این تفاوت ها موثر هستند.‏

همانطور که انسان های متدین، به یک طبقه، به یک قوم و گروه اجتماعی

 تعلق دارند، همانطور ‏هم آنها دارای یک جنسیت هستند.

اگر ما کمی روی پوسته ی مفهومی مانند " انسان دینی"

 ‏‏(‏homo religious‏) را خراش بدهیم، نشان داده می شود

که این "انسان دینی"، یک «مرد» از ‏طبقات بالای جامعه است. ‏

این موجود نامرئی، در بسیاری از چیزهایی که درباره ی دین

 در کتاب های درسی نوشته می ‏شود حضور دارد و هر بار

بعنوان "انسان متدین" خودنمایی می کند.

 در آن کتاب هایی هم که نگاه ‏جنسیتی توانسته ظهوری پیدا کند، ا

غلب با رابطه ی عجیبی رو به رو هستیم: ‏
در حالیکه دین در ابتدا با مفاهیم کلی تعریف می شود،

 در پایان، با فصلی درباره ی موضوع زنان ‏در آن دین

 

 مشخص برخورد می کنیم.‏

این جداسازی و تقسیم جنسیتی به ما چه می گوید

؟ آیا ‏‎»‎انسان» یک مرد است؟

یا اینکه دین در ‏واقع برای مردان و درباره ی آنها بوده است

و زنان همیشه بعنوان یک "فصل اضافی" مطرح ‏شده اند؟

 ما تا پیش از اینکه به بخش مربوط به زنان برسیم،

 آن دین متعلق به چه کسی بوده است؟ ‏آیا ما تا پیش

 از رسیدن به بخش زنان، دینی متعلق به عموم مردان

 را نخوانده ایم؟ ما به ندرت ‏درباره ی دین دهقانان یا کارگران می شنویم.

 نه، ما بیشتر درباره ی دین نخبگان جامعه می ‏شنویم،

 درباره ی آن متخصص امور دینی، آن مومن ترین مردی

که می توانیم فکرش را بکنیم.

ما ‏همیشه با دین در آرمانی ترین شکل آن سر و کار پیدا می کنیم.‏

یک نمونه از این موضوع را بصورت نقل قولی از یک کتاب

درسی دانمارکی درباره ی بودائیسم ‏می آوریم. در آن کتاب می خوانیم:‏


‏"زنان همیشه یک نقش دوگانه در بودائیسم داشته اند.

 از یک طرف آنها بصورت افراد برابر با ‏مردان تلقی می شوند،

و بوده اند زنان روحانی که به مرتبه ی قدیسان رسیده اند.

از طرف دیگر ‏در آسیا، جایی که بودائیسم در آن گسترش پیدا

 کرده است، زنان بطور سنتی زیر دست مردان تلقی ‏شده اند.

 به زنان – بخاطر زن بودن- بعنوان مایه ی گناه نگریسته شده است،

گناهی که زنان باید ‏تاوان آن را بدهند.

 بعلاوه زنان بعنوان ناپاک تلقی شده اند...

 تا همین چند سال گذشته از وسایل ‏زیباکننده

 و دعاهای پاک کننده ی دوره ی قاعدگی زنان

 (‏menstruation sutra‎‏) برای پاک ‏کردن زنان از به اصطلاح

 آلودگی ها استفاده می شد." ‏

برای بیشتر خوانندگان، اطلاعاتی که در نقل قول بالا آمده است،

امکان پذیر و شدنی هستند و البته ‏آنچه بر زنان بودائی می رود

 بیشتر غم انگیز است.

ولی آیا واقعا این توصیف ها در نقل قول بالا

 ‏این قدر درست به نظر می رسند؟ از همان جمله ی مقدماتی معلوم

می شود که چه کسی سوژه و ‏اصلی است و چه کسی نقش فرعی را دارد.

 زنان بودائی، در درجه ی اول بودائی نیستند، بلکه ‏زن هستند.

این مسئله در خواندن دفعه ی اول زیاد روشن نیست،

 اما اگر ما واژه ی "زن" را با ‏واژه ی "مرد" عوض کنیم،

 شاید واضح تر این را ببینیم. بگذارید ببینیم چه می شود

 اگر واژه ها ‏را عوض کنیم:‏


‏"مردان همیشه یک نقش دوگانه در بودائیسم داشته اند.

 از یک طرف آنها بصورت افراد برابر با ‏زنان تلقی می شوند

 و بوده اند مردان روحانی که به مرتبه ی قدیسان رسیده اند.

 از طرف دیگر در ‏آسیا، جایی که بودائیسم گسترش پیدا کرده است،

 بطور سنتی مردان زیر دست زنان تلقی شده اند. ‏به مردان

 – بخاطر مرد بودن- بعنوان مایه ی گناه نگریسته شده است،

 گناهی که مردان باید تاوان ‏آن را بدهند.

بعلاوه مردان بعنوان ناپاک تلقی شده اند."‏

حالا این متن، بیشتر خنده دار به نظر می آید، اگر نگوییم بی معنی.

 ولی چرا این یکی متن، بی ‏معنی تر از آن یکی به نظر می آید؟

 آیا می تواند به این دلیل باشد که بیشتر ما عادت کرده ایم

که ‏زنان را بعنوان جنس دوم (در معنی که سیمون دوبوار بکار می برد)

تلقی کنیم؟ آیا به این دلیل ‏نیست که در نقل قول اصلی

 که اول آوردیم، زنان بعنوان یک پرانتز در متن بودائیسم آمده اند؟

 ‏نویسنده ی آن متن می تواند بگوید که او فقط تصوراتی را که در

 خود دین وجود دارد توصیف می ‏کند. و او البته حق دارد با توجه

 به اینکه برای مدت طولانی مطالعات دین خواسته است

 تا جایی ‏که می تواند به تصوراتی که خود ادیان

 از خودشان دارند نزدیک شود. ‏

آنچه که در این زمینه مورد انتقاد است این است که عناصر

 تبعیض آمیز برای زنان، که در درون ‏خود ادیان وجود دارند،

 در متن هایی هم که درباره ی آن ادیان نوشته می شود رسوب کرده اند.

 به ‏این معنی که آنجا که کسی می خواهد با کاتگوری

 انسان ها بعنوان یک کاتگوری همگون ‏‏(‏homogen‏) کار کند،

این کار به مشکلاتی بر خواهد خورد، بخصوص اگر درباره ی

 چیزی ‏مانند دین باشد که در آن جنسیت ها تقسیم شده اند

و سلسله مراتب جنسیتی وجود دارد، مسئله ای ‏که برای

 اغلب ادیان وجود دارد. یک انتقاد مهم از تحقیقات درباره ی

دین و شناساندن ادیان، از ‏طرف محققان فمینیست بعمل آمده است

که توجه می دهند که جنسیت در درون متون دینی و ‏ادبیات مربوط

 به مطالعات ادیان نشسته است، حتی در جایی که گفته می شود

مسئله درباره ی ‏انسان ها است و نه درباره ی جنسیت ها. ‏

فقط نیمی از تاریخ

بدنبال فمینیسم سال های 1970، انتقادهایی نسبت به این نوع توصیف

 تاریخ دین که در بالا نوشتیم ‏بعمل آمده است: اینکه زنان نادیده گرفته شده اند.

 و اینکه مطالعات دین توجه مورد لزوم را نسبت ‏به اینکه دین چه

 نقشی در برداشت زنان نسبت به خودشان و زندگی و

 امکانات شان داشته است، ‏نداشته اند. کارولین واکر باینام

‏‎(Caroline Walker Bynum)‎‏ و

 اورسالا کینگ‏‎ (Ursula King) ‎، ‏تئوریسین های مدرنی هستند

که چنین نگاهی را به تاریخ دین تدوین کرده اند و نشان داده اند

که ‏دین چگونه می تواند از راه های مختلف روی زندگی زنان

 و مردان عمل کند و تاثیر بگذارد. ‏

بنابراین یک نگاه انتقادی فمینیستی بیان می کند که تاریخ سنتی دین

(و توصیف سنتی تاریخ بطور ‏کلی)

 فقط نیمی از تاریخ را بیان می کند. مسئله این نیست که در این نیمه

-تاریخ ها لزوما اشتباهی ‏وجود داشته باشد. مشکل آنجاست که

 این نیمه-تاریخ ها بعنوان همه و کل تاریخ فهمیده می شوند.

 ‏اینطور توصیف می شود که گویا این نگاه به نیمه-تاریخ،

 همه ی انسان ها را در بر می گیرد،

 

 

 در ‏حالیکه فقط درباره ی عده ی کمی صادق است. ‏

ولی ما چگونه می توانیم به آن نیمه ی دیگر تاریخ دست پیدا کنیم؟

 چگونه می توانیم صدای انسان ‏هایی را که امکانات اجتماعی

 و اقتصادی برای رساندن صدای شان نداشته اند، پیدا کنیم؟

در ‏تاریخ، از دید و نظر زنان نسبت به این یا آن مسئله

چیز زیادی پیدا نمی کنیم. محقق تاریخ، تروند ‏ب. اریکسن

توجه می دهد که تاریخ پر از انسان هایی است که

 جلوی دهان شان گرفته شده است، ‏زنان و بی چیزانی که امکان

 رساندن صدای شان را نداشته اند، کسانی که امکان تاثیر گزاری

بر ‏فضای عمومی و مسیر تاریخ را پیدا نکرده اند.

 ولی ما این آدمها را چگونه می توانیم پیدا کنیم اگر ‏آنها

 خودشان نمی توانند حرف بزنند؟

راهبردهای پست مدرن برای مطالعه ی متون

قبل از هر چیز این مسئله وجود دارد که ما دو راهبرد و استراتژی

 را می توانیم در پیش بگیریم. ‏یک راه این است که بتوانیم به

 ندای داده ها و موادی که تاریخ به ما عرضه می کند

 و صدای شان ‏به گوش می رسد توجه کنیم.

می توان از خود پرسید که آیا مطالعات دین بصورت آگاهانه و فعال،

 ‏صداهایی را در تاریخ مسکوت نگذاشته است؛

صدای مردم عادی بطور کلی و بخصوص صدای ‏زنان را؟ ‏

مجموعه ای از داده ها و مواد می توانند وجود داشته باشند که مورد

 استفاده قرار نگرفته اند، چرا ‏که یا بخش های دیگری در تحقیق

 مورد توجه بوده اند و یا سنت های اجتماعی

، توجه را به سوی ‏دیگری کشانده اند. ‏



مسئله بر سر نگاهی گسترده تر به داده ها در شروع کار و

 علاقه به طرح سوال هایی متفاوت با ‏سوال های کنونی است.

علاقه به دیدن این که انسان ها موجوداتی کلی (‏universal‏)

 و یک شکل ‏و یک سویه نیستند، بلکه تحت تاثیر روابط اجتماعی

متفاوتی قرار دارند. جنسیت یکی از نقش ‏هایی است که توسط دین

 و جامعه نوشته می شود و زندگی انسان ها را با آن به حرکت وا می ‏دارد.‏

راهبرد دیگر با موضوع دشوارتری سر و کار دارد.

 غالبا ما منابع تاریخی که بیان کننده ی صدای ‏خودشان باشند،

 در دسترس نداریم. ما در برابر یک خاموشی تاریخی قرار داریم،

 با متونی که ‏بطور یک جانبه از مردان اقشار نخبه ی اجتماع

سخن می گویند. ما با نگاه و منظری رو به رو ‏هستیم

که در آن همه چیز بجز مردانگی، یک نوع تفاوت و انحراف تلقی

 می شود، یک جور ‏دیگرگونه بودن. ‏

پس چه کار می توانیم بکنیم؟ ما نه فقط باید متون را "همسو"

 با قشر نخبه ای که آن متون را ‏درست کرده اند بخوانیم،

بلکه همچنین باید در جهت متضاد آن هم، متون خوانده شوند.

 مسئله بر ‏سر داشتن راهبردی است که بر طبق آن، متون را بر خلاف

 جهتی که تنظیم شده اند بخوانیم. به ‏این معنی که ببینیم متون دینی،

 چه چیزی را ناخواسته می گویند یا چه چیزی را می خواهند

 اصلا ‏نگویند. این یک راهبرد مطالعاتی انتقادی پست مدرن است

 که ما را به یک عنصر مهم در رشته ‏ی مدرن مطالعات دین

و مطالعات جنسیتی مدرن بطورکلی، نزدیک می کند.

 تفاوت میان مرد و ‏زن، موجب ایجاد تفاوت های اجتماعی

می شود و این، یک امر تصادفی نیست که ما چگونه این ‏کاتگوری ها

(مرد و زن) را درک می کنیم. بخاطر همین، مسئله ی جنسیت، مسئله ی

 روابط ‏قدرت هم هست. ‏
‏ ‏
‏*ژانت اسکای ‏Jeanette Sky‏ استاد مطالعات دین در دانشگاه تروندهایم،

 نروژ است.

 این مقاله ‏بخشی از مقدمه ی کتاب نویسنده با عنوان «جنسیت و دین»، اسلو-

انتشارات ‏Pax، ۲۰۰۷، است.‏

‏** ترجمه از

 ‏http://www.aviny.com/Quran/Farsi/chapters/QP004.aspx‏ ‏

برگرفته از سایت ایران امروز