سنگ نبشته ای است غریب و
گنگ در تقلای تغزلی آتشین
بر من می نوازد دستان گرمش
را بیهوده سرت کلاه می رود
اگر عشق را زمزمه نکرده باشی
زمین حیرت من و توست
به گاه یکی شدن
پیچک ها را ببین
به نام عشقه خوش خیالانه می بافند
درنگ خود را بر سر کوچه ی نارنجی از خرمالوها
من و تو یک لحظه درهم درگوشی خود را نجوا کرده ایم
یادت هست در من می تپیدی قلبت را
برو دوان دوان بچین آن میوه ی ممنوعه را
آویز بر حصار خانه ی همسایه به نشان محبت
نگار دلم آسان می خندیدی
و می بوییدی مرا
بی تو من گمراهم
دنیا را با تو آهسته دور می زنم
نهایت گودالی ژرف
و یک پرواز
این هم نقطه ی قوتی است بودن را
مرا بشنو و خودت را
اینجاییم در یک اتاق بزرگ گم می شویم
دستانمان بادام می چیند برای دیگری
و یک لبخند تراویده از کنج لبت شیرین
و من شرمسار از خواب با تو ایستادن
ژرف در نگاه هم و رویایی در هم
تنیده شاخ و برگ سپیدارها
بخوان مرا
که می خوانم تو را آهسته
و نازک می نوازم کرشمه ی عاشقانه را.
از : رضا آشفته
سایت شعر نو:http://shereno.com/index.php?op=artist |