برای عشق |
براى عشق:
من برای بهار شعر نمیگویم
بهار بی ترانه نمیماند
قناری باز میخواند
پرنده نغمه ها سر میدهد
...
من اما...برای عشقـی میخوانم
در آستانه در امید ...چشم براه نجاتی مـجهول ....
من برای عشقی میخوانم
که تنها میخواهد ، زنده بماند
در بهاران ِ هستی عــشق
وجایگاهی جز دل نمیشناسد
چون شعله ای ست بر شمعی خاموش
چون کودک ٍ محبت
زندگی یافته از مادرعشق... در آغـوش عاطفه ها
...
بهار آخر روزی جا به زمستان خواهدداد
قناری یکروز خواهد رفت
عشق گاه به ویرانی ...
گاه شکست رسید....
دل اما جائی برای رفتن نداشت
و گریست ...در کُنج دوستت دارم ها!
نه... من برای بهار شعر نمیگویم
که دل واژه نامه اشعار عاشقی ست
وعــشق خود بهار دل ها
من اما...شعر ی خواهم سرود
... برای قلبـی ...که بهارش ، عاشقی ست
ونغمه هایش تکرار دوسـتت دارم
با من هم ترانه باش
ف.شیدا فروردین 1386جمعه
سایت( ُبعد سوم آرمان نامه)به قلم : فرزانه شیدا http://b4armannameh.blogspot.com جاودانه ها: http://javedane-ha.blogspot.comhttp
همچنین سایت شعرنو http://www.shereno.com/index.php با تشکر : فرزانه شیدا |