Mehrd
www.poetrymag.info
چهار شعر از بیژن نجدی
ساعت
کدام ساعت شنی بهار را زایید؟
کدام فصل پیرهنی دارد گرمتر از تابستانی
که من عاشق دختر همسایهام
بودم؟
همان سال چه گریههایی ریخت از تن پاییز
و چه ارقام خستهای افتاد
از صفحهی غروب ساعت دیواری؟
انگار زمستان بود که عقربههای همان ساعت
لغزیدند تا کنار هم
افتادند درست در جای خالی شش و نیم
و حالا من پیر شدهام
همچنان که دختر همسایه
بی هیچ خاطره از شش و نیم.
کسی میداند؟
کسی میداند
شماره شناسنامهی گندم چیست؟
کدامین شنبه
آن اولین بهار را زایید؟
یک تقویم بی پاییز را
کسی میداند از کجا باید بخرم؟
هیچکس باور نمیکند که من پسرعموی سپیدارم
باور نمیکنند
که از موهایم صدای کمانچه میریزد
کسی میداند؟
گروه خون جمعهای که افتاده روی پل امروز
پل حالا
پل همین لحظه
O منفیست؟
A یا B؟
یا AB؟
خورشید
دیروز که میآمدم از نیمهی دوم قرن بعد
دیدم که نور آهسته میریزد
صدا آهسته میگذرد
آهستهتر بسیار
از گریهی تنهایان
حتا دیدم که ریش و سبیل زمین
موهای منظومهی شمسی سفید شده است
و خورشید با چشمانش پر از آب مروارید
به آفتابگردانی مینگرد
که پلاستیکیست.
تو را هم چنان دوست خواهم داشت
بسیار پیشتر از امروز
دوستت داشتم در گذشتههای دور
آن قدر دور
که هر وقت به یاد میآورم
پارچبلور کنار سفرهی من
ابریق میشود
کلاه کپی من، دستار
کت و شلوارم، ردای سفید
کراواتم، زنار
اتاق، همین اتاق زیر شیروانی ما
غار
غاری پر از تاریک و صدای بوسههای ما
و قرنهای بعد تو را همچنان دوست خواهم داشت
آنقدر که در خیالبافی آن همه عشق
تو در سفینهای نزدیک من
من در سفینهای دیگر، بسیار نزدیکتر از خودم با تو
دست میکشیم به گونههای هم
بر صفحهی تلویزیون.
ad Arefani
jazmaorg@jazma.org
*****
"بیژن نجدی" 24 /8 / 1320 در "خاش " متولد شد و
پس از سال ها تلاش در عرصه ادبیات و نگارش آثاری چون مجموعه
داستانهای "یوزپلنگانی که بامن دویدند" ،
" دوباره ازهمان خیابان" و مجموعه شعر
" داستانهای ناتمام" 3/6/1376 از دنیا رفت .
نام مجموعه داستان "یوزپلنگانی که با من دویدند "
برگرفته از وصیت شاعرانه نجدی در شعری با عنوان
" وصیت" است که در ادامه می خوانید.
« وصیت »
نیمی از سنگها ، صخره ها ، کوهستان را
گذاشته ام
با دره هایش ، پیا له های شیر
به خاطر پسرم
نیم دگر کوهستان ،وقف باران شیر
دریایی آبی و آرام را
با فانوس روشن دریایی
می بخشم به همسرم .
شب های دریا را
بی آرام ، بی آبی
با دلشوره ی فانوس دریایی
به دوستان دور دوران سربازی
که حالا پیر شده اند .
رودخانه که می گذرد زیر پل
مال تو
دختر پوست کشیده من براستخوان بلور
که آب
پیراهنت شود تمام تابستان
هر مزرعه و درخت
کشتزار و علفت را
به کویر بدهید، ششدانگ
به دانه های شن، زیر آفتاب
از صدای سه تار من
سبز سبز پاره های موسیقی
که ریخته ام در شیشه های گلاب و گذاشته ام
روی رف
یک سهم به مثنوی مولانا
دوسهم به « نی » بدهید
و می بخشم به پرندگان
رنگها ،کاشی ها ، گنبدها
به یوزپلنگانی که با من دویده اند
غار وقندیل های آهک و تنهایی
وبوی باغچه را
به فصل هایی که می آیند
بعد ازمن ...
**************
مهدی اخوان ثالث (م.امید) اسفند ماه سال 1307
در شهر مشهد به دنیا آمد. از هنرستان مشهد فارغ التحصیل
و به شعر گرا یش پیدا کرد . میمنت میر صادقی درکتاب
« با صبح دمان » او رااینونه معرفی می کند
« شعر اخوان ریشه در ادبیات گذشته داردو هم از نظر زبان
و هم از نظر مضمون قوی و پربار است .
اخوان در شعر خود کلمات زبان محاوره را به راحنی در
کنار کلمات ادبی فاخر نشانده است و زبانی غنی و خاص خود
را به وجود آورده که درمیان شاعران معاصر نظیر ندارد .
بیشتر شعرهای او اجتماعی ، اما شعرهای عاشقانه زیبا نیز دارد ».
اخوان پس از سال ها تلاش در عرصه شعر و زبان ادبیات فارسی
4 /6/1369 درتهران درگذشت و د رمشهد به خاک سپرده شد.
آثار برجسته اخوان بدین شرح است : ارغنون ، زمستان، آخر شاهنامه
، از این اوستا، منظومه شکار، ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم .
شعر « لحظه دیدار» ازاین شاعر را می خوانیم .
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
با می لرزد دلم ، دستم
باز گویی درجهان دیگری هستم
[]
های، نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ!
های، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل !
لحظهء دیدار نزدیکست
علاقه مندان می تواند مطالب تازه خود را درمورد نویسندگان
و شاعران ذکر شده جهت انتشار در " آتی بان " همراه با مشخصات کامل
از طریق دکمه قرمز [ ارسال مطلب برای آتی بان] و یا بخش تماس
به این سایت ارسال نمایند.
www.atiban.com/articleprint.aspx?id=81