فریدون مشیری وسایت مجموعه ای از اشعار این شاعر گرانقدر

 

سایت مجموعه اشعار فریدون مشیری

 

http://www.iranactor.com/BELLES/MOSHIRI/default.htm

 

وزیباترین شعر او که معروفیت خاصی دارد

 

فریدون مشیری

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم


همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

 
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

 
شدم آن عاشق دیوانه که بودم

 
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید


باغ صد خاطره خندید


عطر صد خاطره پیچید

 
 یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم


پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم


 ساعتی بر لب آن جوی نشستیم


تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت


من همه محو تماشای نگاهت


آسمان صاف و شب آرام

 
بخت خندان و زمان رام

 
خوشه ماه فرو ریخته در آب


شاخه ها دست بر آورده به مهتاب


شب و صحرا و گل و سنگ

 
 همه دل داده به آواز شباهنگ


یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن


لحظه ای چند بر این آب نظر کن


آب ایینه عشق گذران است


تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است


باش فردا که دلت با دگران است


تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن


با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم


سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم


روز اول که دل من به تمنای تو پر زد


چون کبوتر لب بام تو نشستم


 تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم


بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم


تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم


حذر از عشق ندانم


سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم


اشکی از شاخه فرو ریخت


مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت


اشک در چشم تو لرزید

 
ماه بر عشق تو خندید

 
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم


پای دردامن اندوه کشیدم

 
نگسستم ... نرمیدم


رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم


نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم


 نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم


بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

 

کبوتر و آسمان

بگذار سر به سینه من تا که بشنوی


آهنگ اشتیاق دلی دردمند را

 

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

 

آزار این رمیده سر در کمند را


بگذار سر به سینه من تا بگویمت

اندوه چیست عشق کدامست غم کجاست


بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان


عمری است در هوای تواز آشیان جداست



دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام


خواهم که جاودانه بنالم به دامنت


شاید که جاودانه بمانی کنار من


ای نازنین-که هیچ وفا نیست با منت-

 



تو آسمان آبی آرام و روشنی


من چون کبوتری که پرم در هوای تو


یک شب ستاره های ترا دانه چین کنم


با اشک شرم خویش بریزم به پای تو



بگذار تا ببوسمت ای نوشخند صبح


بگذار تا بنوشمت ای چشمه شراب


بیمار خنده های توام بیشتر بخند


خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب

 

فریدون مشیری

روحش شاد

Piczo Glitter Graphics 

Iran Blogme