کوچه فرهنگ / نیستم اگر ننویسم
 
نیستم اگر ننویسم
 
 
منبع:
 

 

 

 

 

ازدواج چه به لحاظ مفهوم لغوی و چه از نظر مصداق اجتماعی و جنبه عملی ظاهرا با فردیت در تضاد است. به این معنی که هم از منظر لفظ و هم در مقام واقعیت عینی با ازدواج، یک پدیده، شی و یا موجودی از حالت فردی و تک افتادگی خارج و با دیگری می آمیزد و زوج می شود. گویی فلسفه ازدواج نیز در همین با هم بودن و رهایی از تنهایی است. ظاهرا انسان نمی تواند تنها باتکیه بر خود و تنها از پس زیستن در این جهان پیچیده و دشوار برآید. اونیازمند به همدلی و همزبانی است تا با همکاری و همسر بودگی، این بار امانت را به سر منزل مقصود برساند. تحمل غم تنهایی بسیار سنگین و طاقت فرسا است و بسیاری از ازدواج ها به خاطر فرار از تنهایی و چالش های آن صورت می گیرد که البته خود این مساله نیز یکی از نقاط آسیب خیز زندگی زناشویی است. به هر حال در ضمیر ناخودآگاه جامعه، ازدواج فرایند تبدیل من به مااست. پروسه تحول آدمی از خود محوری به با هم بودگی! در بحث آسیب های زندگی مشترک نیز همواره انگشت اتهام به سوی به هم خوردن این ارتباط است یعنی همواره به ویژه در تفکر سنتی جامعه این مساله جا افتاده است که وقتی همدلی و هماهنگی یک زوج کمرنگ می شود و به جای با هم بودن و ما شدگی از من و خود محوری صحبت می کنند اختلافات شروع می شود و همیشه تاکید می گردد که ازدواج یعنی با هم بودن، با هم فکر کردن و با هم زندگی کردن لذا زمانی که سایه فردیت بر سرزمین زندگی زناشویی سایه می افکند، خورشید مهر و محبت رو به خاموشی می گراید و سرمای خودخواهی و منیت به تدریج زیر پوست همدلی و همزبانی نفود کرده و استخوانهای اتحاد و وفاق را سست و شکننده می کند. این در حالی است که اگر عمیقتر و بدور از مولفه های سنتی و عرض و مبتنی بر رویکردهای روان شناختی و انسان شناسی به این مساله بنگریم در می یابیم که اتفاقا یکی از گلوگاههای حساس و اساسی در اختلافات زناشویی و آسیب شناسی نظام خانواده توجه نکردن، سرکوب و تحقیر فردیت و هویت فردی افراد در ازدواج و زندگی مشترک است. درست است که با ازدواج، آدمی بر خلاف گذشته دیگر نباید تنها بر پایه چرخ خویش بچرخد و حضور دیگری باید متعهد و التزام اخلاقی به دنبال داشته باشد و درست است که ازدواج با هم زندگی کردن است اما برای هم زیستن یا در هم زیستن نیست. هر انسانی در نهایت به عنوان یک موجود خاص و منحصر به فرد و غیر متشابه در نظام خلقت، اصالت دارد و هر آدمی خود جهانی است پیچیده و متنوع و عمیق لذا ازدواج نمی تواند و نباید هویت فردی و اصالت وجودی آدمی را از وی بستاند. مثلا هر انسانی توانایی، استعداد و علائق خاصی دارد نمی شود به بهانه ازدواج و زیر یک سقف بودن و در جهت همدلی و یگانگی با هم به تفاوت و توجه به این تفاوتها بی تفاوت بود یا یکی به نفع دیگری از این مسائل فردی چشم بپوشد و یا اینکه برای اثبات عاشقی و دوست داشتن مثل دیگری شویم چه بسا در نگاه عرفی به عشق و ازدواج، صحبت از یگانگی و ادغام یک روح در هم و یکدل و یک زبان و یک انسان شدن به معنی صداقت و عشق و محبت باشد اما این تصور در عالم واقع نه ممکن است نه مطلوب. شاید انسانی برای مدتی بتواند به خاطر دیگری خود را نادیده بگیرد اما دوام این وضعیت بسیار کوتاه است. ازدواج به معنی استحاله در دیگری نیست. مثلا نظام زیبایی شناختی هر انسانی با دیگری فرق دارد عشق و ازدواج موفق به این معنی نیست هر چه از نظر دیگری زیباست لزوما در چشم من نیز زیبا باشد یا من از یک زنگ یا بوی خاص خوشم می آید چگونه به خاطر معشوق ناگهان از درون و ذات ،من بی ارزش می شود و معنی گذشته را ندارد. متاسفانه آنچه در جامعه ما به ویژه زوج های جوان دیده می شود اینست که زن و مرد همدیگر را به خاطر تفاوت در فردیت متهم به درک نکردن، ناسازگاری، عدم تفاهم و گاه خیانت می کنند. مثلا زن فکر می کند که اگر شوهرش نظرش راجع به فلان شخص مثل دیدگاه خودش نبود به او بی توجهی شده و برای نظرش اجترامی قائل نشده است یا مرد فکر می کند که همسرش راجع به فلان فیلم یا کتاب نظر دیگری داشت پس او را دوست ندارد یا اصلا به درد هم نمی خورند یامثلا مردی دوست دارد در اوقات فراغتش کتاب بخواند و مطالعه کند و زنی دوست دارد تلویزیون تماشا کند و هر دو در یک کشمکش دائمی می خواهند دیگری را وادار کند که به شکلی که او می خواهد رفتار کند لذا مرز میان فردیت و احترام به دیگری، استقلال و عشق و محبت و مرز میان هویت و حریت با زوجیت معلوم نیست اصلا گاهی لازم است که زوجین برای خود خلوت کنند و با خود باشند تنهایی ظاهری حق مسلم هر زوجی است. احترام به تفاوت های فردی در عین لذت با هم بون حلقه مفقوده ای است که در ازدواج های ما گم شده است. ما باید یاد بگیریم که رشد و تکامل هر انسانی و محدودیتها و توقعهای خاص خود را دارند باید به هم کمک کنیم هر کسی در جهت تعالی خود حرکت کند این به معنی رشد و پیشرفت یک زندگی مشترک هم است. ازدواج به معنی در هم تنیدن نیست با هم دویدن است. اتفاقا خیلی از انسانها را سراغ داریم که تا قبل از ازدواج در مسیر تکاملی خود فرد موفقی بود اما بعد از ازدواج در زیر لوایح سنتی خوشبختی و به قیمت هماهنگی و همدلی فردیت و هویت فردی آنان نابود شد و از بین رفت.از سویی دیگر برخی زنان بعد از مادر شدن تماما در فرزندانشان غرق می شوند که نتنها موجبات تنهای شوهرانشان را فراهم می کنند بلکه خودشان را نیز به فراموشی می سپارند در واقع زن وشوهر بودن فدای پدر ومادر شدن می شود و هویت دیگری جایگزین ماهیت آدمی می گردد جالب اینکه این رفتار به دلیل هنجارمندی فرهنگی ، توجیه عقلانی میگیرد به طوری که اگر مادری برای علائق وتوانمندیهای فردی خود برنامه ریزی کند به بی مسولیتی و بی عاطفگی متهم می شود گویی با آمدن فرزند مادر باید هستی و دیگر نقش های انسانی رابه کنار بگذارد تا بتواند مادر بودن خود را اثبات کند.به هرحال با هم بودن و با هم زیستن که یگانگی و هویت فردی آدمی را از او بگیرد مردابی بیش نیست مردابی که هر دو طرف غرق خواهد کرد زندگی زناشویی باید به مثابه رودخانه ای باشد که زن و مرد در آن شنا کنند تا به دریای مقصود برسند نه اینکه برای هم مرداب شوند البته شاقول این وزنه همواره باید بر نقطه تعادل میران شود نه فردیت و من بودن آدمی به پای زوجیت و ما شدن از بین برود و به رسمیت شناخته نشود و هم اینکه همدلی و با هم بودن به پای هویت فردی فنا شود و به هیچ گرفته شود. ازدواج باید فردیت را در درون خود رشد دهد و به تعالی برساند تا هویت آدمی همواره حفظ شود

 

توسط سیدرضاصائمی 
 
سید رضا صائمی
عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران
و سابقه روزنامه نگاری در روزنامه های:
شرق،نسیم صبا،اعتماد ،جام جم و هفته نامه گوناگون
علاقمند به مطالعات فرهنگی و اجتماعی