سنتگرایان دیروز که اکنون ردای استادی دانشگاه بر تن
کرده بودند، همچنان که با بهت و حیرت، به بار نشستن نهال
نورسی چون ادبیات مدرن را نظاره میکردند، برای آنکه به باور
خود راه انحراف را سد کنند، چاره کار را در تحریم و
بیاعتنایی یافتند. غافل از آنکه این نوآوری که در
اثر ضرورتی اجتنابناپذیر و با انگیزه رهایی ادبیات
از ورطه جمود و تکرار پا گرفته بود، بسی ریشهدارتر
از آن است که اینچنین از پای درآید. دانشگاه چارهای نداشت
جز آنکه به جای تقابل،راه تعامل در پیش گیرد و از سر استیصال،
رقیب را به رسمیت شناسد. نتیجه اما تا اندازهای امیدوار کننده بود.
به تدریج نسلی از دانشآموختگان همان دانشگاهها سر بر آوردند
که نه تنها با ادبیات نوین، دشمنی نمیورزیدند بلکه برخی
از آنها چون خانلری که با انتشار مجله وزین سخن،
آثار شاعران و نویسندگان نوپرداز را منتشر میکرد،
در تثبیت جایگاه این گونه ادبی، ایفای نقش کردند.
در دهه چهل که جریان نوگرایی در ادبیات، در اوج شکوفایی
و مقبولیت قرارداشت و گفتمان غالب در جامعه ادبی کشور
را حرکتهای آوانگارد شکل میداد، چهرههایی ظهور کردند
که اگر چه پرورش یافته دانشگاه بودند اما چنان دل در گرو نوآوری
داشتند که مرزبندیهای موجود را بر نمیتافتند و اندیشه آشتی میان
ادبیات مدرن و دانشکدههای ادبی را در سر میپروراندند.
برخی از آنان تا آنجا پیش رفتند که آثارشان در زمره برترینهای
سبک نو ادب پارسی به شمار آمد و در میان نوپردازان جایگاه
ممتازی یافتند. شاید شفیعی کدکنی در این بین شاخصترین چهره باشد.
این رویه میتوانست نویدی بر آیندهای روشن باشد تا در
پرتو تعاملی سازنده، ادبیات این مرزوبوم بیش از پیش در مسیر
جهانی شدن گام بردارد. اما جوانههای امید، خیلی زود به یاس
و دلزدگی بدل شد. رفته رفته نسلی از راه رسیدند که
به شکلی افراطی، شعار عبور از مدرنیسم به پست مدرنیسم
سردادند و نه تنها برای ادب کلاسیک پشیزی ارزش قایل نبودند
بلکه، دوره نوپردازانی چون اخوان، شاملو، فروغ، هدایت،
چوبک و... را پایان یافته میدانستند.
این تندرویها که از فقدان آگاهی و شناخت صحیح
این افراد نشات میگرفت، تلاشهای صورت گرفته
برای ورود ادبیات معاصر به حوزههای آکادمیک و دانشگاهی
را با چالش اساسی مواجه کرد.
از سوی دیگر، تحولات سیاسی و اجتماعی اواخر دهه پنجاه
که به تعطیلی دانشگاهها منجر شد و به دنبال آن وقوع جنگ
تحمیلی،چون حلقههای یک زنجیر دست به دست هم دادند
تا مجالی برای اصلاح ساختار دانشکدههای ادبی باقی نماند
و به قول معروف دوباره روز از نو و روزی از نو!
هر چند در دو دهه اخیر با روندی کاملا بطئی و آرام، تا حدودی
شرایط بهبود یافته و گسترش آموزش عالی و افزایش شمار
دانشجویان، زمینه فعالیت را برای سلیقههای گوناگون
در محیطهای دانشگاهی فراهم کرده است، اما همچنان دیدگاههای
توام با افراط و تفریط، بر تداوم مرزبندی میان ادبیات مدرن
و ادبیات دانشگاهی اصرار میورزند و دانشجویان نیز دیگر
عادت کردهاند که به جای کلاس درس و کتب درسی، در مطبوعات
و کتب غیردرسی به دنبال ادبیات مدرن و پیشرو بگردند!
پایان پیام
****
اخبار مرتبط:
- قمست نخست: مصائب ادبیات در دانشگاه های ایران