ـــــــــــــ ¤¤¤ زیبا رنگ ِزندگانی ¤¤¤ــــــــــــ
چه زیبا رنگِ سبز ِزندگانی ست
چو پر شور از شراری جاودانی ست
مرا هر دم بَرد در خیل رویا
مرا با زندگی راز نهانی ست
دراین زیباچه ی رویای دهر
تو گوئی چهره از شورِ جوانی ست
نمی بینی چروکی را بصورت
دراین چهری, که درآن صد معانی ست
به زیبا منظر مغرور دنیا
تلاش« زیستن»در هر زمانی ست
مرا در ,لحظه ها, جان میدهد او
«صدای زندگی» چون یار جانی ست
درآن دم کز سر شوقی روانم
پر پرواز قلبم آسمانی ست
مرادم دروصال آرزوهاست
اگرچه راه« رفتن »بی نشانی ست
رَوم اما بدنبال خیالم
چو عمر« آدمی» کُوتاه وُ فانی ست
مُرادم , قلّه ها دراوج پرواز
هدف در اوج پرواز جهانی است
¤¤¤ فرزانه شیدا/اُسلُو /نروژ -1388¤¤¤
واینک بر سکوهای خیال
درنیمه راهِ پلکانِ عشق وآرزو
که تا عمق قلب آسمان
به قصر طلائی محبت
راه میبرد،ایستاده ام...
گوئی پله های طی شده
در گامهای خیال من...
در وسعت بلندای زندگیم
اگرچه در آخرین گامهای ؛ بودن؛ ...
جز گام برداشتنی
درسودا نبوده است...
...
وتا مرز آخرین پله های عشق
راهی ست بسیار...
انتهای راه چه خواهد بود؟
چه کسی ایستاده در گام آخر رفتن
در نقطه ی رسیدن...
درخط پایان جستجوهای عاشقانه ام
انتظارم را میکشد؟
تو یا خدای عشق؟
هرچند که تو
خود خدای عشق منی
وخداوند عشق، ناجی من!
یکشنبه 22 آذر 1388
فرزانه شیدا
ترسم من از" مرگ " نیست
من ازاین میترسم که اگه من بمیرم
کی میخواد ترو اینجوری دوست داشته باشه
که من دوستت دارم
ترجمه از : فرزانه شیدا
آغوش
ترا بادل صدا کردم به سردی ها به خاموشی
خداوندا چه غمگینم به دنیای فراموشی
نمیپرسد کسی هرگز درون سینه ات چون شد
غم عشقی کشم در دل غمی بر سینه ودوشی
هزاران شعله ی دردم هزاران آتش اندوه
کجا پیدا کنم دستت , گشایم برتو آغوشی؟
سروده ی : فرزانه شیدا