به کجا باید رفت ؟!
به کجا باید رفت ؟!
تا در آنجا همه خاطره ها گم گردد
ولی سوخته در آتش درد
کوله بار همه آن خاطره را
ز دل ملتهب خویش گذارد به زمین؟!!
از فراوانی درد!!
در کجا میشود از عشق رهید؟!
تا دگر باره بیاد تو وعشق
سینه در حسرت وسوز
همره ناله ها وآه
باز دلتنگی را
بی تو در سینه پذیرا نشود!!!
در شب تنهائی !!!
در کجا میشود ارام گرفت؟!
تا دلی با همه سوزانی اشک
قصه ء عشق ترا
به شب ودر همه شب
با دریغی جانکاه
نکند باز مرور؟!!!
درکجا میشود از عشق گریخت؟؟!!
تا دلم بیش نسوزد به فراغ
از غم هجرانی
که دل خسته در آن
سخت شکست!!!
در هراس تلخ ء ...
باز بی تو ماندن!!!
همچو یک زندانی
همچنان عاشق تو
همچنان عاشق تو!!!
سروده ءفـرزانه شــیدا
۲۴ مردادماه پنجشنبه ۱۳۶۳
سلام
دیشب در خیال خویش عکس ان دلبر کشیدم
ذلت بی حد بردم و زحمت بسیار کشیدم
اول از نقشش گرفتم تا بسازم خرمنی از گل
از پریشانی چو ماری واژگون از سر کشیدم
می کشیدم چشمان شهلای خمار الود او را
مستی چشمش چو دیدم پر زمی ساغر کشیدم
می کشیدم ابروانش بر سحر بر صفحه دل
وای از این ابرو کشیدن ناگهان خنجر کشیدم
صبح شد دیدم حسرتا بر صفه دل
عکس مولایم علی حیدر کشیدم
موفق باشید......شوریده