مرا آزاد کن
مرا آزاد کن
ای دردرون خویش زندانی
دلم را هم رها کن در شب پرواز
وبگذارم بحال خود
دمی در آبی این سرزمین... این دهر
به حال خود پرو بالی زنم
در بیکران عشق
مرا بس در قفس
همواره رویای رهائی ها!!!
درون این قفس حتی
برای پر گشودن هم ندارم جا
رهایم کن
توای همواره در زندان بسر برده!!
چه میدانی توآخر
لذت وشوق پریدن را
تو در زندان روح خود
همیشه در قفس بودی!!
من اما آسمانم را
برای پرگشودن دوست میدارم
چه آن قلبی که میداند ره پرواز
به کنج یک قفس
آرامشی هرگز نمی گیرد
که روح آسمانی
تا همیشه فکر پرواز است
مرا دیگر رهایم کن
وبگذارم که پر گیرم
بر آن گسترده آبی یک پرواز
از:ف.شیدا
یکشنبه ۱۱ شهریور۱۳۸۶