پرسه زدن در جایی که خاطره های ان
فقط به چند جمله پر وزن ختم می شود.
جز لعن و تحلیل ذهن برایم کار گشا نیست
روزهایی را از پیش رو گذراندم .
روزهایی سرشار از نیاز و در انتظار گشایش درهای بسته
غرق بودم در لحظه هایی که لبریز بود از ذوق و شیدایی
که از وجود ان مست شده بودم
من اتفاق و پدیده تازه ای نبودم.
وهیچ گاه خود را ابراز نکردم.چرا که نیست شدن
در هست ذات لاشریک او کفاف این دنیا را می دهد.
گفتن و دم زدن از لایق بودن حرف باطلی خواهد بود.
برای زنده ماندن یک دم وبازدم کافیست.
اما امروز من به سختی نفس می کشم
روزهای پر رفت وامد و پر از لبخند های سنگین و نگاه های یتیم نواز
همراه با حرف هایی که به خس خس سینه شبیه هستند
نوشتن مشتی افکار بیهوده
برای درمان وتسکین یک لحظه خواستن و زندگی کردن.
دیگر نخواهم نوشت
گفتن از شعر و تغزلها ی بی محتوا کاری بس عبس است.
رنگ کردن پرهای سیاه ارمغان طاووسی نخواهد بود
لبریز از هوس و سرشار از میل هستم.از سرزنش باکی نیست.
منت عابد و زاهد ارزانی ادمکهای پر ادعا.
تمام بودن من به نام ساها جان گرفته. غربت ما به هم گره خورده.
سر به سینه و دست در اغوش یکدیگر بی تاب یک لحظه دوری
وادی السلام من تنها یک مدفون داردبه نام ساها
ومن هر روز این گونه فریاد میکنم : سلام بر ما
کاروان ما منزلگاهی ندارد.
متنعمان پر ادعا در هر عبور بر ما مینگرند ومیخندند .
وگاه به تمسخر سکه ای به ما هدیه میدهند
سلام بر ما که غباری بودیم در امتداد راه مردمان به قدمی به بالا می رفتیم
و به حالت تعلیق در میامدیم و باز بر خاک می نشستیم
سلام بر ما که فریاد مان از لبهایمان فراتر نرفت
نویسنده: saha
ساها شوکران