شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

اشعار فرزانه شیدا ،در کتاب: بعُد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ بخش

 اشعار فرزانه شیدا ،در کتاب:  


 بعُد سوم آرمان نامه ی اُرد بزرگ 


به قلم فرزانه شیدا  

 

 مجموعه کتابهای بعد سوم آرمان نامه

 

   http://b4armannameh.blogspot.comبخش اول



 __
_____* موج دریا: ______
چو دریائی که خاموش است وآرام
خموش و ساکت و اُفـتاده مـوجم
نه طــوفانی ز خـشمم در بگیرد
نه موج ِ خـشم من آید به اوجـم
به نـرمی همـچو دریای خـموشم
که از تن خستگی ها ، بی خروشم
نه مــوج خــشم من، آید به سـاحل
نه لــرزد ، قایقـی بر روی دوشـم
"هــمان دریا بود آرام و خـاموش
که* عمُـقی* بیشتر دارد درونــش
و گر خـاموشی ا ش گـیرد درازا
سـکوتی نیست بر خــشم وجنونش!
که گـر خـشمی بگیرد ... ناگــهانی
ز بهُــت سینه بر جـایـت بمانی
چنان غــُرّنده وبی تاب ووحشی ست
" که نـتوانی زاو ، خشـمش برانـی"!
*مــن آن دریـای آرام و خـموشم
که در دل ، شــیون و فـریاد دارم
اگر چنـدی سـکوتی برگزیـدم
بدنبـال خــودم , بیــداد دارم*
به پشــتم ، قایقی از رنج واندوه
شـناور بوده با، پاروی تقــدیر
کــنم ویـرانه ، روزی قایـقم را
رهانـم سینه را از قـید زنجـیر
که من آخر ز کـین , این سکوتم
به موج خشم خود دیوانه گردم
به آشـوبی برون ریزم غم خویش
زخــشمم باهــمه , بیـگانه گردم
در آندم کس حریف قلب من نیست
که طوفانم ، هیاهوئی ، ز درد است
ز بغص و کینه و افسردگی هاست
زقلبی مانده در دنیای سرد است

____ ۱۳۶۱دی جمعه فرزانه شیدا ـــــــــــ 

 

 ¤

 

____ دایره سرنوشت:____ 

در سیاهی های غم گم گشته ام
در جهان آواره ای سرگشته ام
هرچه پیمودم , ره این زندگی
باز هم برجای خود برگشته ام!
سرنوشتم , دایره وار است ومن
از همه تکرارها , پُر گشته ام
چون رهیدم از دَر تقدیر شُوم
با غم وغصه برابر گشته ام
بسکه بودم با غم وغصه شریک
دردرون همچون سماور گشته ام
از یگانه بودن و بی یاوری
عاقبت با "غصه " یاور گشته ام!
ره ندارم بیش از این در زندگی؟!
یا که من فرزانه ای سرگشته ام ؟!  

 جمعه 12 فروردین 1362 ف.شیدا

یاد کن 

 دمی از رفیقان خود یاد کن
تو دل خستگان را کمی شاد کن
تو بنشین به پای سخنهای دوست
زآنچه شنیدی تو فریاد کن
دمی با دل خسته ام یار باش
به درد دل من , تو غمخوار باش
دمی بشنو از درد و ا ندوه یار
بیادم شبی را , تو بیدار باش
شبی بر دل زار و افسرده ام
نظر کن! ببین! از چه آزرده ام
که دل گوید از: خنجر یار ودوست
چه زخم عمیقی که من خورده ام
!و زآن پس تو اشک ِ دلم پاک کن
تن ُمرده ام را ، تو در خاک کن
وگر بین مَردم ، دلی شد فنا
تو یادی ز این ، قلب غمناک کن
ـــــــــــ 10/10/1361 ف.شیدا ــــــــــــ
 

¤

فریاد   

 دلا فریاد کن فریاد.... فریاد
بگو : ای مردمان بیُهده شاد
چرا آخر بدینسا ن شادمانید
ز پیرامون ِ خود غافل نمانید
همه دنیا بدست گرگ و روباه
همه دنبال ثروت , مکنت وجاه!
دگر "انسان" کلام پرطنین نیست
مگر "انسان" غرور این زمین نیست؟!

دلی سنگی، دلی فولادی وسخت
دل پاک وخدائی ، ازمیان رفت!
همه حا ّسد همه دشمن به کف دام
بروی هر یکی "انسان " بوّد نام

!!
خدایا بنده ات ظاهر پسند است
بدستش قفل وزنجیر وکمند است
اسیرت می کند , با قفل و زنجیر
چو آبی می کند روح ِتو تبخیر
خدایا ! بنده ات ظاهر فریب است
برویش نام انسانی غریب است!!
یگانه مظهر درد و سیاهی ست
چو تصویری که ترسیم تباهی ست
تو یاری کن , که نامردی, بمیرد
که "انسان" نام ِ* انسانی بگیرد
بنام آدمی... بر او ببخشا
خداوندا ... گناهِ ، آدمی را
!!
رها کن سینه ی انسان ز تزویر
ز روح آدمی , زشتی ، تو برگیر
که دنیا بی تو دنیای زوال است
فقط جنگ وُ تباهی وجدال است!
به عرش تو ، نگاه ودیده ی ماست
بنام آن خـــداوندی که یکــتا ست
ببخـــشا بر دل انسان رهائی
مـبادا مهر خود ، از ما زُدائـی!
خـــدایا ... این جهان ، آباد گردان
دل ِ این مردمان را ، شـاد گردان .
سیزدهم شهریور 1361 ف.شیدا
  

 

¤¤¤

" همیشه بخاطر داشته باش که در جائی *سکوت* بهترین جواب هاست"

 

:*سکوت* 

اگر ساکت همی ماندم , به تندیت از آن آغاز

مَپنداری زبانم نیست , که لبهایم نکردم باز

بخود گفتم خموش ایدل , سکوتت بّه ز هر پاسخ

سگی گر میگزد پایت...توهم گیری زپایش گاز؟!!!

ــــــــــــــ 1363 / ف.شیدا ـــــــــــ


XDAQ.gif image by angelbluefaye

پر پرواز*در سینه ی من ناله به فریاد رسیده
اشکی دگر از دیده ی غمدیده چکیده
هر خنده به قلبم به غم وغصه در آمیخت
اندوه بسی را دل افسرده کشیده
هرروز مرا صد گذر از شهر هیاهوست
این قلب غمین جز همه آشوب چه دیده؟!
جان وتن وروحم همه آزرده ز اینجاست
از شدت غم دل به یکی گوشه خزیده
دردیده ی من هرطرفی مثل قفس شد
حتی نفس راحت ازاین سینه بریده
باید که گریزی زد و زین شهر برون رفت
کاین دل به هوای دگری باز طپیده
بی تاب دلم نابگهان بال وپری یافت
باید که شود زین قفس تنگ رهیده
* کی مرغ ز پرواز حذر کرد وقدم زد؟؟!!
آن مرغ که *داند* ره پرواز *پریده!*
مرغ دل ما هم نتواند که نشیند
بر این دل من لحظه ی * پرواز رسیده
مرغ دل ما هم زتو بگذشت وگذر کرد
آری بدلم *لحظه ی پرواز* رسیده
بامن تومگو قصه زعشقی که دروغ است

مرغ دل ما بس بوّدش هرچه شنیده
!!!

___سه شنبه 6 خردادماه 1365 ف.شیداـــــــــ


ـــــــــــ حسرت ــــــــــ:
گذارم نام خود یکباره ؛حسرت؛
که شاید آورم ؛غم ؛ را به غیرت
زحرمان گر بخود نامش گذارم
نباید "غم " شود حیران ز حیرت!
چنان آورده غم بر روزگارم
که دیگر روز وشب برخود ندارم
چنان امید من درهم شکسته
که در* نومیدی خود درحصارم
ز دنیاوجهان حیرانم ومات
براین "بازندگی" هیهات ..هیهات!
که ناگه آنچنان روزم سیه شد
که منهم خود شدم جزئی ز امواّت!
گرفته آرزویم با جسارت
کمی ته مانده را غم کرده غارت!!
چنان روح ودلم در هم شکسته
که دل افتاده در رنج ومراّرت!
ولی نه....
ولی نه ! ازچه من از پا درافتم؟
چرا از عزم خود اینگونه گفتم؟
بباید دل شود همچون نهالی
*که گوئی از دل *سنگی شکُفتم!*
بباید زنده باشم , پا بگیرم
نصیب خود زاین دنیا بگیرم!
نباید تن دهم , بر ناامیدی
نباید دیده از , فردا بگیرم
هنوزم در جهانم "زنده هستم"
هنوز از زندگی آکنده هستم!
به قلبی پر طپش در سینه _*"هـستـم

"!
"چنین" باید شدن در زندگانی
که بتوانی دراین دنیا بمانی!
به شوقی زیستن راه امید است
"چنین " سرشاری از شور و جوانی

ـــــــــ اول بهمن 1362 شنبه ف.شیداــــ


[b]

.


آه ای عشق چرا تنهائی
___ چه شد ؟؟؟؟ ____
شب به شب غرق سوالم با دل لبریز درد
آتش اندوه را بیرون دهم با آه سرد
سینه ام سوزد اگر آه ًغمین ماند بدل
با همه افسردگی های دلم ، باید چه کرد؟!
سر زنومیدی گذارم سجده گون بر روی خاک
پرسم ازدنیا ""چه شدآن مهربان دلهای پاک؟!""
پرسش دل تا سحر ، تکرار میگردد مدام
پرسشی از قلب و عمق سینه ای ، اندوهناک!
مهربانی کو ؟ وفا کو ؟ عشق کو ؟ دلدار کو؟
سینه ا ی بر بی کسی ها ی دلی، غمخوار کو؟!
پُر طپش قلبی برای عشق ورزیدن چه شد؟!
یک نگاه عاشقً غمگین، به شب بیدارکو؟!
آنگهم از یأس ونومیدی کشم آه از درون
آه فریاد من غمگین بّود از قلب خون
گویم آخر مهر مُرده ، دلبر و دلدار نیز
قلب من بس کن! دگرچرخی مزن گرد جنون!!!
هرنگاهی بر جمالی خیره میگردد چنان
گوئیا عشق ومحبت را فقط جوید در آن
لیکن این دیده پراز نیرنگ وتزویر وریاست
معنی دیگر ندارد جان من ! ، اینرا بدان!!!
گر عروسک بودی ودرسینه ات قلبی نبود
گر فضائی پُر نمیشد از تن وجان و وجود
شاید آنگه میشدی همرنگ دیگر مردمان
از همه بی مهری دنیا ترا دردی نبود!!
ای دریغ ...
ای دریغ از زندگی زیراچو آن رنگین کمان
رنگها دارد ولی از آن دورنگی
ها فغان!!
بسکه دیدم از همه نامردی و نامردمی
زین پس از مهر و محبت هم نمیگیرم نشان
 

 سروده فرزانه شیدا ۱۳۶۲ مردادماه  

¤

 
____ " قفس " ____ 


آشــنا گر بدلــم هــست بـسی آشــنا  

, با " دل من" نیــست , کــسی
می کــشم ازهمه سو رنج و عـذاب
یاوری نیــست به فریاد رســی
آرزو از چه کــنم عـــمر دراز
خــسته ام من دگــر از تک نفـسی
به چه شـوقی بگــشایم پرو بال ؟
که جهان بوده مــرا چون قــفسی
_____ از فرزانه شیدا
_____

  ادامه مطلب ...

زندگینامه دکتر قیصر امین پور

 

 

زندگینامه دکتر قیصر امین پور  

سبز

خوشا چون سروها استادنی سبز
خوشا چون برگ‌ها افتادنی سبز

خوشا چون گل به فصلی، مردنی سرخ
خوشا در فصل دیگر زادنی سبز

*** **** ****

خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز

برای هر دریچه سهمی از نور
لب هر پنجره گلدانی از سبز

دکتر امین‌پور در دوم اردیبهشت ماه ۱۳۳۸ در گتوند دزفول به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در دزفول ادامه داد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.

قیصر امین‌پور، در سال ۶۳ بار دیگر و این بار در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعى کدکنی با عنوان «سنت و نوآورى در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.

قیصر امین‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی برگزیده شد.

وی فعالیت هنری خود را از حوزه اندیشه و هنر اسلامی در سال 1358 آغاز کرد .


در سال 1367 سردبیر مجله سروش نوجوان شد و از همین سال تاکنون در دانشگاه الزهرا و دانشگاه تهران به تدریس اشتغال دارد.

در سال 1382 نیز به عنوان عضو فرهنگستان ادب و زبان فارسی انتخاب شد.
اولین مجموعه شعرش را با عنوان "تنفس صبح" که بخش عمده آن غزل بود و حدود بیست قطعه شعر آزاد؛ از سوى انتشارات حوزه هنرى در سال 63 منتشر کرد و در همین سال دومین مجموعه شعرش "در کوچه آفتاب" را در قطع پالتویى توسط انتشارات حوزه هنرى وابسته به سازمان تبلیغات اسلامى به بازار فرستاد.

در سال 1365 "منظومه ظهر روز دهم" توسط انتشارات برگ وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى به بازار مى‏آید که شاعر در این منظومه 28 صفحه‏اى ظهر عاشورا، غوغاى کربلا و تنهایى عشق را به عنوان جوهره سروده بلندش در نظر مى‏گیرد. سال 69 برگزیده دو دفتر تنفس صبح و در کوچه آفتاب با عنوان «گزیده دو دفتر شعر» از سوى انتشارات سروش از وى منتشر مى‏شود .

"آینه ‏هاى ناگهان" تحول کیفى و کمى امین‏پور را بازتاب مى‏دهد؛ در این مرحله امین‏پور به درک روشن‏ترى از شعر و ادبیات مى‏رسد. اشعار این دفتر نشان از تفکر و اندیشه‏اى مى‏دهد که در ساختارى نو عرضه مى‏شود. آینه ‏هاى ناگهان، امین‏پور را به عنوان شاعرى تأثیرگذار در طیف هنرمندان پیشرو انقلاب تثبیت مى‏کند و از آن سو نیز موجودیت شاعرى از نسل جدید به رسمیت شناخته مى‏شود.

در اواسط دهه هفتاد دومین دفتر از اشعار امین‏پور با عنوان "آینه ‏هاى ناگهان 2"منتشر مى‏شود که حاوى اشعارى است که بعدها در کتاب‏هاى درسى به عنوان نمونه ‏هایى از شعرهاى موفق نسل انقلاب مى‏آید.

در همین دوران است که برخى از اشعار وى همراه با موسیقى تبدیل به ترانه ‏هایى مى‏شود که زمزمه لب‏هاى پیر و جوان مى‏گردد. پس از تثبیت و اشتهار، ناشران معتبر بخش خصوصى علاقه خود را به چاپ اشعار امین‏پور نشان مى‏دهند و در اولین گام، انتشارات مروارید گزینه اشعار او را در کنار گزینه اشعار شاملو، فروغ، نیما... به دست چاپ مى‏سپارد که در سال 78 به بازار مى‏آید.
"گل‏ها همه آفتابگردانند" جدیدترین کتاب امین‏پور نیز در سال 81 از سوى انتشارات مروارید منتشر شد که به چاپ‏هاى متعدد رسید و با استقبال خوبى روبه‏رو شد.

دکتر قیصر امین ‏پور در سال 1382 علی رغم تمایلش از سردبیری سروش نوجوان استعفا داد و ضمن عضویت در فرهنگستان زبان و ادبیات فارسى؛ در دانشگاه تهران و الزهرا تدریس می کرد و به کارهاى پژوهشى مشغول بود.

ویژگی سخن قیصر امین پور پیش از آنکه به عنوان شاعر دفاع مقدس و کودک و نوجوان به شمار آید در جامعه ادبی امروز به خاطر ویژگی های شعری اش شناخته شده است و شعرهای عمومی اش بیشتر از شعرهای کودکانه و نوجوانانه اش بر سر زبانهاست.
قیصر از دوران فعالیت خود در دوران دفاع مقدس،اش اشعار فراموش نشدنی بر جای گذاشته است که تعهدات قلبی شاعری دردمند،انقلابی و آرمانخواه کاملا در آن هویداست.
نگاههای اصیل،عمیق و انسانی او به مقولاتی چون فلسطین،انتظار و حضرت مهدی(عج)،شهادت و دفاع مقدس از جمله نگاههای نابی ست که نظیر آن را نزد کمتر شاعری میتوان یافت.از قیصر معمولا به عنوان شاعر متعادلی یاد میشود که حتی زیبایی کلام و نگاه هم در شعر او از افراط و تفریط به دور است.شعر قیصر یکی از معدود ردپاهایی ست که در جریان شعر امروز مسیر خود را گم نمی کنند.
از نیمه ی دوم دهه شصت بود که قیصر امین پور به ثبات زبان و اندیشه در شعرش دست یافت. هر چند جامعه ادبی او را به عنوان یک ادیب آکادمیک و استاد دانشگاه می شناسد ولی حوزه ادبیات کودکان و نوجوانان هنوز قیصر را از آن خود می داند. دو دفتر "به قول پرستو" و "مثل چشمه- مثل رود" آوازه خوبی دارند.

در طلیعه دفتر "به قول پرستو" شاعر با طرح چند پرسش ارتباط خود را با مخاطب آغاز می کند:

چرا مردم قفس را آفریدند؟ چرا پروانه را از شاخه چیدند؟
چرا پروازها را پر شکستند؟ چرا آوازها را سر بریدند؟

قالبهای مورد علاقه امین پور عبارتند ار:چهارپاره، غزل، دو بیتی، قالب نیمایی و مثنوی .

ویژگی های شعری

الف: مضمون بکر
هوشیاری و دقت نظر امین پور از او شاعری مضمون یاب و نکته پرداز ساخته است. مضمون یابی و نکته پردازی او از نوعی نیست که وی را از واقعیت ها دور ساخته و نازک اندیشی های معما گونه را به ذهن و زبانش راه دهد(مثل شاعران سبک هندی.( ویژگی زبان او در عین سادگی و روانی، از زیبایی چشمگیری برخوردار است؛ مثلاً شعرهای لحظه سبز دعا،حضور لاله ها و لحظه شعر گفتن

ب: اندیشه های نو
یک تفکر سنتی در این مورد بر این باور است که هر چه بوده، گذشتگان و دیگران سروده و نوشته اند. پس آنچه سروده و نوشته می شود، تازگی و طراوت ندارد و دست کم تفسیری از آثار آنان است. اما پاسخی دیگر هست که می گوید: همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز و به خلق و کشف مدام هنری باور دارند. قیصر یکی از شاعرانی است که در این زمینه تلاش خوبی را سرگرفت. در قطعه "راه بالا رفتن" این نوگرایی در مضمون و اندیشه دیده می شود.

ج: زبان امروزی

امین پور در شعرهایش می کوشد از زبان امروزی در نهایت سلاست و روانی استفاده کند و رعایت کامل قوانین بکار گرفتن فرهنگ کنایات و اصلاحات به جمعیت زبان او کمک می کند. او در شعر "بال های کودکی" بیش از هر شعری فرهنگ زبانی توده مردم را وارد کرده است.

د: گوناگونی موضوعات

موضوعات برگزیده او ،عام و متعلق به نوجوانان و مردم است و تازگی و طراوت خوبی دارند و این فعالیت و حجم ذهنیت او را نشان می دهد.

هـ: وزن

یکی از راههای ارتباط با کودکان و نوجوانان در شعر استفاده از وزن ریتمیک و واژه های موزون و خوش آهنگ است و امین پور از این اوزان و نیز دیگر اوزان برای عام در شعرهایش به تنوع استفاده کرده است.

نمونه شعر
خلاصه خوبیها برای امام خمینی(ره)، از کتاب تنفس صبح:

لبخند تو خلاصه خوبیهاست لختی بخند خنده گل زیباست

پیشانیت تنفس یک صبح است صبحی که انتهای شب یلداست

در چشمت از حضور کبوترها هر لحظه مثل صحن حرم غوغاست
رنگین کمان عشق اهورایی از پشت شیشه دل تو پیداست

فریاد تو تلاطم یک طوفان آرامشت تلاوت یک دریاست

با ما بدون فاصله صحبت کن ای آن که ارتفاع تو دور ازماست

قصیر امین پور، در حوزه شعر کودک و نوجوان نیز، نامی آشناست ولی مانند بعضی از شاعران، در حوزه شعر کودک مکث چندانی از خود نشان نداد و بیشتر توجه خود را به نوجوانان معطوف داشت. نمونه آثار او در بخش شعر نوجوان: مثل چشمه، مثل رود(1368)، به قول پرستو(1375)، تنفس صبح(1363)، در کوچه انقلاب (1363(.

شعر راز زندگی از کتاب به قول پرستو:

غنچه با دل گرفته گفت:
زندگی
لب زخنده بستن است
گوشه ای درون خود نشستن است
گل به خنده گفت
زندگی شکفتن است
با زبان سبز راز گفتن است
گفتگوی غنچه وگل از درون با غچه باز هم به گوش می رسد
تو چه فکر میکنی
کدام یک درست گفته اند
من فکر می کنم گل به راز زندگی اشاره کرده است
هر چه باشد اوگل است
گل یکی دو پیرهن بیشتر ز غنچه پاره کرده است!

آثار
تنفس صبح
در کوچه آفتاب مثل چشمه ، مثل رود ظهر روز دهم
آینه‏ های ناگهان
گل‏ها همه آفتابگردانند
گزینه اشعار « مروارید »
بی بال پریدن
طوفان در پرانتز
به قول پرستو « مجموعه شعر نوجوان»
سنت و نو آوری در شعر معاصر
و....
قیصر امین‌پور شب گذشته هنگامی که بر اثر بیماری به بیمارستان دی تهران منتقل شده بود و تلاش‌های پزشکان برای مداوای وی نتیجه‌های در برنداشت درگذشت. شنیده‌ها حاکی از آن است که امین‌پور بر اثر بیماری قلبی درگذشته‌است.
از وی در زمینه‌هایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شده است که به آنها اشاره می‌کنیم: طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)، منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)، مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)، بی‌بال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰) و به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵).

از دیگر آثار قیصر امین‌پور، می‌توان به مجموعه شعر «آینه‌های ناگهان» ۱۳۷۲، «گزینه اشعار» (۱۳۷۸، مروارید) و مجموعه شعر «گلها همــه آفتابگردان‌اند» (۱۳۸۰، مروارید) اشاره کرد.

وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و در نهایت در دوشنبه هفتم مهر ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت.
  

  

 غزل در پرده ی دیرسال...  


 چرا تا شکفتم
چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم
چرا بی هوا سرد شد باد
چرا از دهن
حرفهای من
افتاد

از قیصر امین پور





اگر دل دلیل است ....
سراپا اگر زرد پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی ، لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم
اگر خون دل بود ، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است ، آورده ایم
اگر داغ شرط است ، ما برده ایم
اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم !
اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !گواهی بخواهید ، اینک گواه :
همین زخمهایی که نشمرده ایم !
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست عمری به سر برده ایم


از قیصر امین پور
روح ایشان شاد باد

¤¤¤ سکوت وسخن از: ف.شیدا ¤¤¤

  

 ¤¤¤ سکوت  وسخن ¤¤¤  

 نه حتی درسکوت خاُمش غمگین 

 یکروز تنهائی 

نه درآن واپیسن ,  بس لحظه های , بی نصیبی , 

درسکوتی سرد 

نه در جائی که دل خاموش میگردد به نومیدی 

نه آندم را که در نام « سخن » ناگه  

فروبندی لبانت را 

نمی بینی...نمی بینی زبانی درسخن 

 همسان وهمرنگ دل وامانده ای تنها 

بگوید با تو از رویای هستی از « دم» و« فردا»! 

نمی بینی که حتی هرسخن بر دل بیآویزد 

چراغی درشب تار خیالی تلخ 

که دران تیز میدانی 

« سخن» محکوم خاموشی ست 

«صدا» بر دار افکار دل نادان 

فراوان میدهد در بی کسی ها جان! 

نمیبینی که حتی با لب لبخند, 

 ودرصدواژه ی مهری  

جوابی را نکُو از دیگری روزی بگیری 

بادل خوشرنگ , که درآن خصم خاموشی 

 نباشد باز...!...  

 نمی بینی که دستان سخن 

در یک قلم همواره میگرید 

واشکِ خامه ی اندوه 

میان دفتری, خاموش میگردد  

...

ودر روز ی  که نقش واژه را 

بی تو, بخواند , چشم ِبدخواهی 

چه ها در پشت سر, درنام تو 

تفسیر میسازد 

چه ها درنقد تو, بی مهر میگوید  

چه سان نامردمیها را  

زند رنگی به چشم دیدگان خسته وبی رنگ 

که در «حق سخن » همواره نامردیست! 

 

بباید گاه ساکت بود !  

برای انکه در رسم شنیدن خصم خود دارد 

برای آنکه در راه تفکر , کفر خود دارد!

 

سخن با اهل دل گفتن,  روا باشد 

 اگر جای سخن را باتو بگذارند... 

 

سخن اما بگوشی « کر » 

نباید گفت 

سخن با بسته پنداری نشآید گفت  

 

سخن گفتن به دیواری, 

 بسی بهتر دهد برسینه آرامی

دلا !وقت سکوتت نیست 

ولی «لطف سخن »را 

 درجهان دیگر نمی بینم   

 

¤¤¤ سروده ی : فرزانه شیدا- 1388-اُسلو/نروژ¤¤¤   

قـلب شـــــیدا

 قـلب  شـــــیدا

بخوان یک فاتحه بر ما:

  

 نـگاه گـرم و زیـبایـش دوچـشم مـست  گیرایش

 مـراازخود برون رانـد بـسوی عــشق اوخوانـد

 گهی غـمگین نظر دوزد به  قـلبم آتــش افـروزد

  نگاهـش قصه ها دارد زآن  صدها سـخن بارد

 درآن لبــخند رویـائی به شوخی گه به شــیدائی

  کلامی مـیشود تـکرا رکلامی مـانده  دراسـرار

  گهی برمن شود خـیره شود برقـلبء من چـیره

 ولی قـلبم به خود داری  ندارد با دلــش  کاری

 بـدل گویم مکن یـادش مزن درســینه  فـریادش

زهـرعـشقی هـــراسانم  زهـریـاری  گـریزانم

 کنون هم گرکمی شـادم بـوّد  زآنـروزکه آزادم

نـدارم گـریـه و زاری  به عـشقی درگرفـتاری

به خلوت شاد وخـشنودم که تـنها با خودم بـودم

به خلوت گوشه ای دارم درآ ن  تــنهائیم   یارم

ولی  آن   دیـدهء  گـویا پریــشان  مـیکند  ما را

رهـی جـسته به پـندارم  درونء خواب وبـیدارم

تو گوئی گـشته خواهانم که او را بـر دلـم خوانم

نــمیدانـد کـه غـمگـینم .. بهرعـشقی چه بـدبـینم

زهرعـشقی هــراسـان ... زهر یـاری گـریـزانم

نگاهــش با همه ایــنها  شـده تـصویر  قـلب مـا

رهـی دارد به رویـایـم  به روزو صبح شـبهایم

شده درذهن من جاری   دراین دنـیای  تکراری

عجب ازچشم جادویش نگاهش خنده اش رویش

دل ما را چه شـیدا کرد خودش را دردلم جا کرد

من این فـرزانه ء عـاقل...چگونه بوده ام غافل؟؟!!

کنون با خود شوم صادق شـدم شــیدا شدم عاشـق

چه سان گویم که فرزانه شده یک قلب ء دیـوانه

دگردل را نـخواهم  دید که اوازشاخه ما را چید؟!

کنون   دیگر  گـرفتارم   اسـارت مــیشود  کارم

منی که  دل  زکف دادم  چه سان گـویم که آزادم

من آن فـرزانهء  شـیدا شـدم عـاشق.. خـداوندا!!!

بـخوان یک  فاتحه برما که شد این قـلب ما شـیدا

که شد این قـلب ما  شـــــیدا ....  که شد این قـلب ما  شـــــیدا !!!!

 1362 سوم  اردیبهشت

 

بازنویسی ۱۳۸۶آبانماه

 

از: فـرزانه شــیدا

 

http://mimmahdavi.persiangig.ir/weblog/Posts/Graph/Copy%20of%20ax.jpg

     

 

آشیانه های شعر فرزانه شیدا:    
شور شیدائی
دفتر شیدائی دل 
 آشیانه ی شعر

درکوچه باغ ترانه بلاگ اسکای: 

http://fsheida4taraneh.blogsky.com 

 درکوچه باغ ترانه بلاگفا

http://fsheida4taraneh.blogfa.com 

پرشیان بلاگ .دات. آر 

در آغوش شعر (دمی باتوووو)

http://fsheida.persianblog.ir 

 

آلبوم عکسهای اسکاندیناوی ف.شیدا

http://farzanehsheidaa.blogfa.com

    گالری عکس: آلبوم عکس های منتخب ف .شیدا

  عکس هائی از اسکاندیناوی ( نروژ- سوئد- دانمارک- فنلاند)

  

(  دیوان شعر فــرزانه شــیدا : شیداترین ) 

http://fsheidaaa.blogsky.com

(  دیوان شعر فــرزانه شــیدا : آشــیانهء شعـــر):

http://fsheidaaa.blogfa.com/

با  تقدیم سه شاخه گل  رز  به رسم ء هــمیشه شــــیدائی

 

   

... و فــارسی شکــر است ... 

یادت نره:

گفتار نیگ پندارنیگ کردار نیک