شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

چند شعر از چند شاعر

 
خفه می شوم
            
           نزدیکتر نیا
 
                    دورتر نایست
 
اینجا
 
    پراز چشم های بادبادک است
 
                             که به آسمان
 
                                   نامه ی تسلیت می فرستد.
از: شهین منصوری
 
 
میهن من، خانه ای آفتابی است.

با حیاطی سر سبز،

و درختان خرمالو،

و یک درخت پربار انار،

و دو تاک بی تاب خزیده بر روی دیوار،

پیچک خانه ی ما،

هم سبز است، هم سرخ است.

 

 

باغچه ی خانه ی ما،

گل هم دارد،

گل نسترن و داوودی،

در کنار اطلسی ها و بنفشه های رنگارنگ،

و دو گل میمون مسخره با لبهای قلمنبه در وسط باغچه مان.

 

همه ی مردم شهر مست اند، 

از بوی خوش یاسهای خانه ی ما

در جشن بهار. 

باغچه ی خانه ما پربار است،

و در آن هم نعنا می کاریم و هم ریحان،

تربچه و خیار و کدو و گوجه فرنگی هم داریم.

خانه ی آفتابی میراث من است.

خانه ی آفتابی بنایی است قدیمی اما محکم.

خانه ی آفتابی در زمستانهای پر برف،

باز هم دلباز و دلگرم و روشن می ماند.

 

مادرم وقتی مرد،

پدرم خشمگین به من گفت: از این خانه برو!

خانه ی آفتابی من را،

او از من که گرفت،

زان پس بی خانه شدم.

و از آن روزی که از خانه ی آفتابی خود رانده شدم

سرگردانم.

پدرم دختر بودن را، زن بودن را جرم من می داند.

پدرم در برابر هر آلت مردانه ای با سر تحسین برمیدارد،

او مرا چیزی بیش از نیمی از آدمیزاد به حساب نمی آورد.

من نه با شیطان هم پیمانم،

و نه  با مار موذی همدست شده ام،

پدرم، این پدرم بود که مرا از باغ بهشتم رانده است.

او مرا از خود راند

و زان پس من مدام در راهم.

من به دنبال خورشیدم،

من به دنبال خانه ی گرم کودکی ام،

من به دنبال آفتابم می گردم.

پدرم ضحاک است.

او  سر دلیرترین جوانان محله مان را بلعیده است

من اگر می ماندم،

من اگر مردی بودم،

پدرم مغز مرا هم می خورد.

 

پدرم دیوانه است.

او صاحبخانه است.

خانه ی آفتابی من، اکنون لانه ی ماران است.

میهنم، خانه ی آفتابی موروثی من، از دستم رفته است.

 

برای خاطره داستان "خانه آفتابی" نوشته پرتو نوری علاء             

                    مهستی شاهرخی

 

 
 
مقاومت شعری از زیبا کرباسی

بال بال         استخوان ِ شکسته دارد

پَر پَر         گیسوی بُریده دارد

          رنگِ پریده          رنگِ پریده دارد

نه هیچ ندارد     هیچ!

از این جهان      جهان ِ شما هیچ ندارد

نامش را نمی داند نه!

نمی داند نامش را

 

شعر: زیبا کرباسی

 

وطن من کفشهای من است......

وطنم، کفش بلورینم در راه ترک برداشت......

وطنم، صندلهایم، بند کفشهایم در راه برید......

وطنم، کفش نوک تیزم، در راه پاشنه اش شکست......

وطنم، کفش نوزادی و تاتی راه رفتنم، در راه گم شد......

وطنم، کفش توری میهمانی ام، از بس در کنج گنجه ماند، فراموشم شد......

وطنم، کفش روباز تابستانی ام زیر باران خیس شد......

 
 

 شــعری از : فــرزانه شـــیدا

(خداوند را در دلها غمگین بجو ):

هرگز نشود قلبی بی درد و رها باشد

گر بود چنین قلبی از عقل جدا باشد

آنرا که بوّد ,,روحی, غافل نشود از غم

گر روح ندارد او... نامش نبّود ,,آدم,,!!!

گر کودک و گر پیر یست گر مرد ...و یا یک زن

هر دل به مرام خود دارد غم این برزن

اورا که به غهمایش پیوسته فرو رفته

هر دم به خدای خود رنج وغم دل گفته

آری ... شب بیداری از یک دل غمدار است

از غصه بسی دلها غمدیده و بیدار است

اینگونه دلی هر شب دستی بدعا دارد

نجوای دلش هر شب ره سوی خدا دارد

در این گذر شبها هر دل که جلا گیرد

در خلوت تنهائی تقوای خدا گیرد

چون آینه ای گردد آن سینه که غمگین است

آن دل که جلا گیرد دلبسته به آئین است

آئین خداوندی هر دردی وغمی پوشد

بینی که بیکباره دل در ره حق کوشد

هرگز نکند مأوا یزدان بدل جاهل

آن دل که خدا دارد خود بوده دلی عاقل

تدبیر خداوند است قلبی چو شود غمناک

دل میشود از تقوا چون چشمه زلال و پاک

دوشنبه 4 دیماه 1385

 فرزانه شیدا

 ( فغان):

میان گلشن وگلزارو در صحرا

دلم آهسته چنگی میزند بر دامن رویا

مرا روح لطیف زندگی بیدار میسازد

مرا موج محبت میبرد تا ساحل دریا

دلم آهسته باخود سردهد نجوای گرمی را

دلم خوش بایدو باید ببینم من

همه شادی دنیا را همین فردا

نگو بامن خیال خوش مکن باخود

که گر دل را هوس باشد نماند لحظه ای برجا

و خود سردی وگرمی جهانی را

به آتش میکشد با شعله ای سوزان ز سرتا پا

مکن بامن تو بازی ای جهان تا ابد مغرور

اگر من ساکتم از شدت شرمم چنین بودم

ولیکن سردهم آخر به روزی من فغانم را

یکشنبه 14 آبان1385

فرزانه شیدا

آشیانه های شعر فرزانه شیدا:

http://www.fsheida.com
http://fsheida.persianblog.ir

( دیوان شعر فرزانه شیدا، آشــیانهء شعـــر):

http://fsheidaaa.blogfa.com/

 

 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد