عیشی ست دیدنی ....
سایت:
و نیز در همین معناست که سعدی می سرود :ـ
رستم و روئینه تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ِ مُلک
کز بسی خلق است دنیا یادگار
وینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند برقرار
سعدیا چندان که می دانی بگوی
حق نشــاید گفتــن الاّ آشکـــار
که به روزگاران دراز بر زبان ِ بزرگان این سرزمین رفته ست و همعنان با شیوایی
ِ دردمند خود بیانگر مبارزه ای ست که خِرَد ِ روشنی کردار و جهالت ظلمتباره را
جاودانه و بی گسست ، همچنان درگیر و روباروی نگاه داشته است.ـ
از این رو ، حضور این کلمات در حواشی ِ منظومه ، دعوت به همراهی با نَفَس ِ پاکان و نیکانی ست
که تباهی روزگاران ِ خود را به رنجی جانگزا زیسته اند و آلام ِ انسانی و غمنامهء زمانهء خود
را به بانگ بلند ، پیک و پیام انسان ِ عصر ما کرده اند تا همدردی و همزبانی خود را به
اهانت دیدگان و آزردگان و مظلومان خاک ابراز دارند و جان و وجدان آدمی را نیرو بخشند
تا بر اندوه «غربت در وطن» و رنج بزرگ تنهایی در میان جمع چیره شود و به این حقیقت ِ
امیدبخش یقین یابد که :ـ
هرچند :ـ
ولی : از ازل تا به ابد فرصت ِ درویشان است.ـ
****
زیبا شناسانهء این اثر بی مورد نمی یابم و بدین قرار :ـ
ـ1ـ نخست آن که این اثر را منظومه می خوانم در معنایی که فردوسی از منظومه مراد می کرد
، یعنی: قطعه های بهم پیوسته.ـ
ـ
بپیوندم از گفتهء باستان )
این قطعات هرچند از نظر شکل و صورت ِ شعری متنوع اند ، به لحاظ حسّ و عاطفه و زبان
و مضمون به یک روال و یک منوال و برخوردار از کلیّتی واحدندو ساختمان «منظومه» برآمده
از ترکیب و پیوند آگاهانهء این قطعات است.ـ
ـ 2ـ ساخت کلی اثر خالی از قرابت و شباهتی با ساختار یک قطعهء بلند موسیقی
نـشــــــان ِ مــــــــــا
در گرگ و میش سنگر متروک
دشمن شراب خون سپیدار و سرو را
مستانه در قرابهء سالوس ریخته ست.ـ
خُم در هوای مظلمه در جوش است
وآن لعل فام ِجاری
این بار نیز خون سیاووش است
این بار نیز مشعله در دست دوست نیست
افتاده زیر گام ِ پیام آوران مرگ
سوداگران تاریکی .ـ
اینجا کنار معرکه
پیش تو ، در همین نزدیکی
این بار نیز مشعله خاموش است.ـ
گویی گذشته ای نه گذاری نه
راهی نه ، جمع راهسپاری نه
یا آن ستاره ها همه مردند
یا آسمان ندارد چشمی
ابری نمی ندارد
یا تندری ندارد خشمی
بعد از هزار فصل زمستان
گویی بهار در سفرافسرده ست
روح شکوفه را
غم ِ رویش را
با خود به خواب سرد عدم برده ست
آن رامش و رهایش و آرایش
آن رنگهای شادی بخش
آن رقص رستمی بر رخش
جان طبیعت آن آزادی
آن پیک غمزداینده
آن آفرینش....آن آینده
گویی زیاد ها رفتند
همراه نامرادی ها
با نامرادها رفتند
گویی میان نیستی و هستی
با باد ها همآغوشند
یا مثل طرح ِ موهومی
درخواب های کهنهء ایام کودکی
از یادها فراموشند.ـ
در گرگ و میش سنگر متروک
قصری به پاست
عیشی ست دیدنی ....
دشمن شراب خون سپیدار و سرو را
مستانه در قرابهء سالوس ریخته ست.ـ
بزم خداست
پیروز و مست
صورتگری با جاذبهء از عشق و امید
نبی هنرمل کاکر، نقاشی که بوسیلهء توانائی و خلاقیت هنرمندانه اش
با جاذبهء ازعشق و امید و با حرکات موزون مویک در آمیزش رنگها جلوه های زیبائی
را به تصویر می کشد که دل هر بیننده از دیدن تابلوی های نقاشی شدهء او در لابلای موجها
آرام آرام در عظمت زیبائی طبیعت آنقدر به پیش میرود که مالا مال از ذوق و حیرت میشود.
چرا ارایه های هنری هنرمل آنقدر جذاب اند.ـ
نبی هنرمل که 56 سال دارد از دوره های نوجوانی علاقه به هنر رسامی داشت تا اینکه
شوق و علاقه اش روز تا روز به این هنر او را مجبور می سازد تا از قلم پینسل اسکیج و
پرداز نخستین تجربه هایش را انجام دهد
از همانجا بود وی با اطمینان گام های را در این راستا برداشت و موضوع کار نقاشی
خود را طبیعت انتخاب کرد که نه تنها موضوع کار بلکه به گفتهء خودش طبیعت برای او
به مثابهء استاد بوده است زیرا این طبیعت بود که سخاوتمندانه زیبائی ها و رنگهای خود
را به وی عرضه کرده.ـ
نبی هنرمل کاکر
هنرمل مانند هر هنرمند دیگر سلیقه خواص خود را در هنر نقاشی دارد او در کار نقاشی
از رنگ آبی بخاطر نازکیها و بعضی خصوصیات از نظر ترکیب رنگها و شفافیت آن
استفاده میکند. سبک کار وی سبک و شیوه ریالیزم در نقاشی است زیرا آنچه او
میخواهد به تماشا گر بدهد تابلو های است که از زندگی مردم عادی کشورش مایه
گرفته اند کوچه ها، آفتاب زدگی مردم، بازی های ملی ، سیمائی کسبه کاران و غیره
: مناظر طبیعی همواره در تابلو های وی تبلور یافته اند. نبی هنرمل در فن نقاشی هنرمند
سرآمد روز گارش است او درین رشته از لیسه صنایع کابل تا به تحصیلات عالی آموخته
و اندوخته را باخود دارد و زمانی هم به صفت استاد رسامی آموخته ها و اندوخته های
خود را با آموزگاران نو جوان سخاوتمندانه قسمت کرده است .
او نتنها یک نقاش با تجربه و ورزیده است بلکه تزین گر ماهر هم است
هنرمل در عرصه دیکوریشن از تیاتر کابل وقت کارش را آغاز نموده بعد ها
با فعال شدن تلویزیون ملی افغانستان در سال 1356 خورشیدی به حیث مسئول گرافیک
و دیکور تلویزیون شانزده سال تمام اجرای وظیفه نمود که هر حرکت تزئینی او موجب
تنوع و جلب توجه بیننده گان تلویزیون میگردید.
او در کنار نقاشی و دیزائین گری به موسیقی هم دسترسی دارد آهنگهای در آرشیف
رادیو افغانستان از وی موجود است. وی با مجلات ژوندون، میرمن، دکمکیانو،
انیس آواز پشتون ژغ در زمینه دیزاین پشتی ، دیزاین صفحات نقاشی برای داستانهامصور
و عناوین هنری همکاری نموده است و علاوه از آن زمانی در فلم رابعه بلخی دو نقش
را اجرا کرده. بعد از آغاز درگیری های داخلی وی هم مانند هزاران کابل نشین مجبو
ر به ترک خانه و کاشانه اش شد، مدت 9 سال در کشور پاکستان به صفت مهاجر زندگی
کرد و آنجا هم دست از کار هنری برنداشت و دریک یتیم خانه به صفت معلم رسامی دست
به کار شد که از طرف همین بنیاد بر برازندگی کارش در عرصه نقاشی به کشور بوسنیا
توظیف شد و مدتی را در بخش آرت و هنر در آنجا اجرای وظیفه نمود.ـ
نبی هنرمل حدود هزار تابلو را نقاشی نموده که در نمایشگاه های داخل کشور و خارج
از افغانستان در کشور های ایران، شوروی سابق، تاجیکستان، آلمان ، امریکن سنتر
پیشاور و کویته انستیوت کابل تابلو های مذکور در معرض نمایش قرار گرفته است.
برجسته گی ظرافت کاری وی در عرصه نقاشی و دیکوریشن 13 بار زمینهء قدر دانی
و تقدیر از کار وی را از جانب مقامات دولتی کشور مساعد ساخته است.
برای هنرمل با آنکه امکانات زندگی در خارج از کشور میسر بود اما عشق و علاقه اش
به وطن و وطندارنش موجب برگشت مجددش به افغانستان گردید.
او در حال حاضر در کابل زندگی میکند و با همه توان و شور و علاقهء که به هنرش دارد
مصروف کار در تلویزیون آریانا به حیث تزئینگر و طراح صحنه می باشد آنانیکه امکانات
تماشای نشرات تلویزیون آریانا را دارند لوگوی این تلویزیون که خیلی ظریف جالب و قشنگ
کار شده یکی از کار های هنرمل است. ـ
منبع:www.herat.co.uk/
فضل الرحیم رحیم
چیزی به نام مکتب های ادبی وجود ندارد
مراسمی در روزسه شنبه 20 آذر با حضور استاد رضا سید حسینی
(نویسنده کتاب مکتب های ادبی) در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی
دکتر شریعتی با موضوع مکتب های ادبی و کارکردهای آن در زبان و
ادبیات فارسی برگزار شد.
در این مراسم که جمعی از اساتید و دانشجویان حضور داشتند ابتدا
دکتر محمود فتوحی به معرفی استاد سید حسینی پرداختند
و بعد از آن استاد سید حسینی سخنرانی خود را آغاز کردند
که متن سخنرانی به شرح ذیل می باشد:
معرفی استاد سید حسینی توسط دکتر محمود فتوحی:
استاد رضا سید حسینی در سال 1305 در اردبیل به دنیا آمد.
تحصیلات ایشان در فرانسه بوده البته نه در رشته ادبیات و به این زبان
آشنایی دارند و ایشان در مخابرات کارمند بوده اند
و از سال 1354 که باز نشسته شدند تا سال 1357 در رادیو بوده
و همچنین سردبیر مجله سخن بوده اند که این مجله
در سال 1322 به سردبیری دکتر پرویز خانلری منتشر می شد
و از معدود مجلاتی بود که سال ها دوام آورد
(از سال 1322 تا 1354) بخش اعظم کار ایشان
در ترجمه آثار فرانسوی از جمله نویسندگانی همچون
آلبر کامو، آندره ژید و بالزاک و ترجمه آثار مشاهیر
ترک از جمله یاشار کمال بوده است و همچنین کتاب مؤثر ایشان
در حوزه ادبیات کتاب 1200 صفحه ای مکتب های ادبی است؛
اما آثاری که در سال های اخیراز ایشان به چاپ رسیده
دو مجموعه فرهنگ آثار است که یکی فرهنگ آثار جهان است
که انتشارات سروش منتشر کرده و دیگری
فرهنگ آثار ایرانی اسلامی است که از کتاب های مرجع درجه یک
در حوزه ادبیات و فرهنگ است.
سخنرانی استاد رضا سید حسینی:
من وقتی به مطالعاتی در مورد سوررئالیسم دست یافتم مسئله برای من
جنبه عشق گرفت البته تنها سوررئالیسم نبود و در فن بلاغت هم دچار این
مسئله بودم. البته ما تا به حال به فکر نیفتادیم که کارتطبیقی جدی انجام دهیم
کاری که فرنگی ها کرده بودند و من گرفتار این مسئله بودم
که کاری تطبیقی دراین مورد انجام شود
و به دنبال همکار برای این کار بودم ولی کسی
را پیدا نکردم.
مسئله ی رمان بیشتر به عنوان ما حصل کار ادبی مطرح است
و من وقتی کار سوررئالیسم را شروع کردم حدود 180 صفحه
سوررئالیسم و 100 صفحه رمان شد.
بالاخره به آن صورت که الان ادبیات در آمده است می شود
کار رمان را باز هم به همان کار تطبیقی ادامه داد.
در مورد سوررئالیسم کتابی از آندره برتون مرا به این مسئله علاقه مند کرد
و شروع این کتاب باعث علاقه مندی من شد ومهم احساسی است
که آندره برتون در مورد سابقه سوررئالیسم دارد و می گوید
سوررئالیسم از کجا آمده است و انسان هایی مربوط به ادبیات افلاطون
و چند رساله ی دیگر مانند رساله ی هیون با ادبیات سر کار دارند،
البته من دیده ام که اشکالی در رساله ی هیون است
و در آنجا انسانی مانند هیون رفته و در جریان شعر خوانی
شرکت کرده است.
اما در مورد شعر خوانی به تازگی من سخنان تعجب آوری
را از بعضی منتقدان می شنوم که گویا کتاب فن شعر
ارسطو را نخوانده اند و مسئله این است که فن شعر وآن چیزی که
این ها می نامند شعر روایی نیست.
اتصال به ماورا در کار افلاطون بوده است
و او اولین کسی است که از پیشوایان سوررئالیسم است
و اولین چیزی که در این مورد به ذهن ما می رسد
عرفان اسلامی است
و پیش از آن که این ها به این مراحل برسندعرفای ما
به مراحلی رسیده اند که اینان حتی تصورش را نمی کنند.
بعد از افلاطون مسئله ی رمان سیاه مطرح است.
ما باید بدانیم که ادبیات سوررئالیستی چطور
از این جا سر در آورد.
در سال های اولیه قرن بیستم مردم ،
این دوران را دوران زیبا می نامیدند و تصور نمی کردند
که این دوران به فاجعه کشیده شود
ولی جنگ جهانی آن طور کشورها را ویران کرد
و نویسندگان بزرگی کشته شدند که در این جنگ ها
حتی برندگان جنگ هم ضربه دیدند .
بیانیه ی اول سوررئالیسم به طور کلی رمان را محکوم کرد
و گفت چیزی به نام رمان به درد نمی خورد ؛
البته قبل از آن نیز رمان تحول خود را آغاز کرده بود
و آن ها معتقد بودند که رمان باید از بین برود و فایده ای ندارد.
ا لبته رمان مراتبی آغاز کرده بود که تاثیر سوررئالیسم
در آن فوق العاده بود.
رمان چیزی است که همیشه تحول پیدا کرده
و هر وقت قدیمی شده مرده و سمبولیست ها می گفتند
که رمان مرده است و سوررئالیست ها می خواستند آن را بکشند.
رمان متحول شده ولی دوباره به مسئله ی روز تبدیل شد
اما جنگ جهانی اول و دوم این مسئله را منتفی کرد .
منتها در این میان در فرانسه وانگلیس دو جریان ایجاد شده بود
که یکی جریان انگلیسی با مارسل پروست
و دیگری جریان فرانسوی با جیمز جویس بود
که این دو جریان ، رمان را خیلی متحول کرد.
رمان های دیگری نیز آمد مثلا رمان های کافکا
که محصول آن زمان بود .
تحول رمان همیشه ادامه دارد ،
ما می توانیم به جای رئالیسم جادویی ،
رئالیسم اعجازی داشته باشیم
و ما وقتی مطالعه ی دقیقی می کنیم آن مطالعه
باید وسیله ای برای رمان سازی شود.
در هر حال رمان وابستگی به فرهنگ موجود
و سابقه ی زندگی مردم دارد و رمان مسئله ی روز است
و نمی توان آن را انکار کرد.
مسئله ی مکتب های ادبی تاریخ ادبیات غرب است
و هر ملتی تاریخ ادبیات خود را دارد ،
همان طور که ما داریم و ضرورتی ندارد
که بخواهیم از آن ها تقلید کنیم.
مکتب های ادبی اصلا وجود ندارد
و مکتب های ادبی یعنی تاریخ ادبیات
و مکتب سازی توسط فرانسوی ها آغاز شده است
و حتی دیگر پست مدرنیسم هم وجود ندارد
ومی توان گفت تطبیق ادبیات ایران با مکتب ها
به جایی نرسیده است .
نویشنده : سعید وحیدی
afsoone-sokhan.blogfa.com/
...