شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

جنسیت گمشده در مطالعات دین/ ژانت اسکای*‏/ برگردان: نریمان رحیمی

 
 
 برگردان: نریمان رحیمی

آیا ما نیازی به یک نگاه و منظر (پرسپکتیو) جنسیتی درباره ی دین داریم؟

 آری، چون چنین ‏منظری کمک می کند تا نگاه مطالعات دین‎ ( Religion studies)

 ‎‏ از آسمان به زمین آورده ‏شود

. کمک می کند تا جایگاه دین را در زمینه ی اجتماعی آن –

جایی که به آن تعلق دارد- ‏بگذاریم

 و آن را فقط در ابعاد الهی و مقدس آن بررسی نکنیم.‏

نگاه و منظر تئوریک جنسیتی به دین، درباره ی پرسش هایی

 بحث می کند که در رابطه با فهم و ‏برداشت ما از انسان، فرهنگ،

دین و جامعه مطرح می شوند. در رابطه با اینکه واقعیت های ‏ساخته

 و پرداخته شده ی انسانی، مسائلی چند جانبه هستند.

 ادیان، مملو از تضادها و تناقضات، ‏سرکوب ها، جنگ قدرت

و بده بستان بر سر آن هستند.

 همین ها هستند که تاریخ دین را جالب ‏توجه می کنند.

موضوع ادیان درباره ی انسان ها و پدیده های فرهنگی است:

درباره ی دلتنگی ‏ها، رویاها، اشتیاق ها؛ درباره ی هنر،

زیبایی شناسی، قدرت و سیاست؛ درباره ی خدایان در ‏آسمان

 و انسان ها بر روی زمین و درباره ی قدرت های تهدیدکننده ی

 زیرزمینی است.

 تاریخ دین ‏یک دروازه ی منحصر بفرد برای مطالعه ی فرهنگ انسان

 و تاریخ ذهنیت انسانی است.‏

عریان کردن زیباشناسی


تمرکز روی جنسیت، تمرکز روی قدرت را هم به همراه دارد.

 این نوع نگاه به تاریخ ادیان باعث ‏می شود که نگاه پر اغماض

و آرمانی به دین به کناری گذاشته شود و زمینه برای یک مطالعه ی

‏انتقادی فراهم شود.

مسئله بر سر زیبا و آرمانی بودن ادیان، بر سر شکوه و جلال آنها

و یا ماهیت ‏‏(‏essence‏) آنها و وجود مقدس نیست بلکه مسئله بر

 سر عریان کردن آن زیبایی شناسی و عریان ‏کردن همه ی آن چیزهایی ست

 که ادیان را در یک جایگاه دست نیافتنی و خالص و پاک قرار می ‏دهند.

 مسئله بر سر دست یافتن به ساختارهای انسان-ساخته ی موجود

 در تاریخ ادیان است

. ‏ساختارهایی که پیش از هر چیز مربوط به جنسیت و بنابراین مربوط

 به قدرت و در بسیاری مواقع ‏مربوط به طبقه می شوند.

 نه به این معنی که باور دینی، زیبایی شناسی دینی،

شاعرانگی و رویاها ‏حضور ندارند

، بلکه به این معنی که این ها چون در زمینه ی جدیدی

 قرار می گیرند، بصورت ‏دیگری توصیف و بیان می شوند.‏


دین بخشی از دستگاه قدرت در فرهنگ و اجتماع است. دین با لحن مقتدرانه

سخن می گوید و ‏صدای دین و صدای کسی که به نام دین سخن م

ی گوید مسئله ی کم اهمیتی نیست.

دین در یک ‏دایره ی قدرت سخن می گوید، جایی که سخنگو اقتدارش

(‏authority‏) را از چیزی که درباره ی ‏آن سخن می گوید بدست می آورد.

یک روحانی از خداوند حرف می زند و برای همین اهمیت او

 ‏بیشتر می شود.

 یک روحانی درباره ی قوانین خداوند،

 وحی و دستورات او حرف می زند و از ‏این طریق

 روی زندگی انسان ها تاثیر می گذارد.

 انسان ها به سخن دین گوش فرا می دهند و بدین ‏ترتیب روایت ها

شکل می گیرند و حیات جدید و تفسیرهای جدید پدید می آیند.

 مسئله، شاید بر سر ‏وحی باشد، ولی بر سر قدرت هم هست.

 قدرت برای کنترل و گذاشتن حد و مرز برای زندگی ‏انسان ها.

این یکی از پیامدهای ایمان است.

این یکی از نتایج راه ها و روش هایی است که انسان ‏ها

 بوسیله ی آنها به اجتماع شان نظم می بخشند.‏

جنسیت یکی از عناصر تشکیل دهنده ی مهم این ساختارهای اجتماعی

 و دینی است. اینکه ‏موضوع دین درباره ی خداوند است،

مسئله، همزمان درباره ی چگونه سازمان دادن انسان ها و ‏اجتماع

هم هست.‏‎ ‎‏ بنابراین موضوع بر سر اقتصاد و فضای اجتماعی

 هم هست، بر سر داشتن ‏فضایی برای گفتن و تاثیر گذاشتن. ا

گر انسان ها بخواهند نظر خودشان را ابراز کنند، اگر بخواهند

‏خودشان را از طریق نوشتار و گفتار نمایان کنند،

 آنها باید فضایی برای این کار داشته باشند.

 باید ‏اقتصادی فراهم باشد تا آنها بتوانند صدای شان را به گوش

 دیگران برسانند.

 مسئله بر سر قدرت ‏است؛ بر سر مبارزه برای

 فضای اجتماعی و اقتصادی است.

فضایی برای گفتن، برای عمل ‏کردن، برای تفسیر کردن،

 برای عقیده داشتن. فضایی برای داشتن حق مشارکت.‏

جنسیت دینی

دین از مهم ترین فاکتورها برای روشن کردن این موضوع است

که در یک اجتماع، جنسیت ‏چگونه در زندگی انسان ها درک می شود

 و واقعیت می یابد.‏

‎ ‎ظلم و سرکوب زنان، نه بخاطر ‏شرایط طبیعی (‏natural‏)،

 بلکه بخاطر روابط اجتماعی و تاریخی است

.‏‎ ‎یک نگاه از منظر ‏تاریخی به جنسیت، به ما نشان می دهد

 که جنسیت و مفهومی که از آن داریم، یک موضوع ایستا ‏

و تثبیت شده نیست، بلکه ساخته و بافته (‏contextual‏) شده است.

این مسئله است که مطالعات دین ‏امروزه باید آن را بررسی کنند،

 درست از این جهت که دین، انسان ها را به جنسیت های مختلف

 ‏با امتیازها و مناطق قدرت متفاوت تقسیم می کند.

بگذارید نگاهی به بخش کوتاهی از قرآن ‏بیاندازیم.

 سوره ای از قرآن که اختصاصا درباره ی زنان آمده

 و عنوان آن هم "زنان" (سوره ی ‏النساء) است.

ما در قرآن سوره ی دیگری که مختص مردان باشد پیدا نمی کنیم.

اگر ما قرآن را با ‏یک نگاه نقد جنسیتی بخوانیم، می بینیم که "تو"،

که خداوند هر بار با او سخن می گوید، یک مرد ‏و یا مردان متعلق

 به آن فرهنگ است

. مردان هستند که دستورات مربوط به رفتار با زنان را

 ‏دریافت می کنند، همانطور که در سوره ی ۴ آیه ۳۴ آمده است:‏

‏" مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتریهایى که خداوند

 براى بعضى نسبت به بعضى ‏دیگر قرار داده است،

و بخاطر انفاق هایى که از اموالشان (در مورد زنان) مى‏کنند.

و زنان ‏صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،)

 اسرار و حقوق او را، در مقابل ‏حقوقى که خدا براى آنان قرار داده،

حفظ مى‏کنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشى

 و ‏مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید!

 (و اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمایید!

 و ‏‏(اگر هیچ راهى جز شدت عمل، براى وادار کردن آنها

به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! ‏‏

(واضربوهن - مترجم) و اگر از شما پیروى کردند،

راهى براى تعدى بر آنها نجویید! (بدانید)

‏خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است.

 (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)" **‏

این مثال نشان می دهد که ادیان از یک جایگاه خاص و

 با منافع خاصی سخن می گویند. شکی ‏وجود ندارد که در اینج

ا چه کسی وسیله و ابژه ی ِ چه کسی است. م

رد در جایگاه بالاتر قرار ‏گرفته است و زنان وسیله و ابژه ی اویند.

 ولی ما چشممان را هم بر روی این نمی بندیم که متن ‏درباره ی مردان

چه می گوید. متن، مسئولیت و وظایف خاصی را در

 عوض بعهده ی آنها ‏‏(مردان) می گذارد.

 این متن مقدس، به این ترتیب نقش ها و وظایف خاصی

 را بعهده ی زنان و ‏مردان می گذارد. ‏

قرآن تنها متن مقدسی نیست که اینگونه و با خط و مرزهای

جداگانه برای زنان و مردان سخن ‏می‌گوید.

در روایت «پیدایش» در انجیل هم، این مرد است که در ابتدا وجود دارد

 و از اوست که ‏زن خلق می شود. م

رد وظیفه ی نام نهادن بر همه ی مخلوقات عالم را بعهده دارد،

و بنابراین ‏نسبت به تمام آن مخلوقات، جایگاه بالاتری دارد.

 پس از آن است که زن خلق می شود و به این ‏ترتیب در مرتبه ی

 پایین تر قرار می گیرد. وضعیت بدتر می شود

 وقتی که پس از خلقت، طوفان ‏نوح پیش می آید

و این زن است که تقصیر به خشم آوردن خداوند،

 به جانب او گذاشته می شود.‏

نمونه ها نشان می دهند که متون مقدس کمتر از نظر جنسیت

بی طرف هستند. بعنوان پژوهش ‏گران رشته ی مطالعات دین،

 ما باید بدنبال معنی و اهمیت این موضوع، هم در وقت تدوین

 آن متن ‏دینی و هم در زمان حاضر باشیم.

ما باید به متون دینی، هم از منظر زمان بوجود آمدن شان نگاه ‏کنیم

 و هم اینکه از چه راه ها و روش هایی این متون در زمان های

 مختلف مورد استفاده قرار ‏گرفته اند. ‏

جنسیت ِ مطالعات دین

جنسیت چه جایگاهی در مطالعات دین آنطور که امروز انجام می شود

، دارد؟ اگر بیشتر کتاب ‏های رشته ی مطالعات دین

 را آنطور که امروز وجود دارند قبول کنیم،

 موضوع دین، انسان ها و ‏رابطه ی آنها با وجودی الهی،

مقدس، منحصربفرد و در بالاترین جایگاه است.

 موضوع دین، ‏درباره ی انسان های دین دار است.

انسان هایی بدون جنسیت یا طبقه ی اجتماعی.

 برای همین ‏است که می شنویم بعنوان نمونه:

مسلمانان برای ادای نماز جمعه به مسجد می روند.

 ولی اینطور ‏نیست. مردان مسلمان هستند که به نماز جمعه

 در مسجد می روند. زنان در جایی که چنین اجازه ‏ای داشته باشند،

باید در عقب صف جای بگیرند.

اسلام دستوری دینی دارد که بر طبق آن نماز ‏جمعه در مسجد برای

 مردان جاری می شود.

 برای زنان، قوانین و استثنائات مربوط به خودشان ‏وجود دارد.

 و همینطور می توانیم درباره ی دیگر سنت های دینی ادامه

بدهیم و قوانین دینی ‏جداگانه ای را که برای دو جنسیت

 تعیین شده اند پیدا کنیم. ‏

اما تاریخ دین کاملا از چنین منظری نوشته نمی شود. مطالعات دین،

 بطور کلی درباره ی ‏موضوع قدرت صحبت کرده است.

مطالعات دین درباره ی کسانی صحبت کرده است که قدرت ‏تصمیم گیری

 را در اختیار دارند، آنها که کار تعیین هنجارها و باید و نباید های دینی

 را بعهده ‏دارند. به این صورت است که تفاوت ها در

 سنت پدید می آیند و به این صورت است که مطالعات ‏دین

 در تقویت این تفاوت ها موثر هستند.‏

همانطور که انسان های متدین، به یک طبقه، به یک قوم و گروه اجتماعی

 تعلق دارند، همانطور ‏هم آنها دارای یک جنسیت هستند.

اگر ما کمی روی پوسته ی مفهومی مانند " انسان دینی"

 ‏‏(‏homo religious‏) را خراش بدهیم، نشان داده می شود

که این "انسان دینی"، یک «مرد» از ‏طبقات بالای جامعه است. ‏

این موجود نامرئی، در بسیاری از چیزهایی که درباره ی دین

 در کتاب های درسی نوشته می ‏شود حضور دارد و هر بار

بعنوان "انسان متدین" خودنمایی می کند.

 در آن کتاب هایی هم که نگاه ‏جنسیتی توانسته ظهوری پیدا کند، ا

غلب با رابطه ی عجیبی رو به رو هستیم: ‏
در حالیکه دین در ابتدا با مفاهیم کلی تعریف می شود،

 در پایان، با فصلی درباره ی موضوع زنان ‏در آن دین

 

 مشخص برخورد می کنیم.‏

این جداسازی و تقسیم جنسیتی به ما چه می گوید

؟ آیا ‏‎»‎انسان» یک مرد است؟

یا اینکه دین در ‏واقع برای مردان و درباره ی آنها بوده است

و زنان همیشه بعنوان یک "فصل اضافی" مطرح ‏شده اند؟

 ما تا پیش از اینکه به بخش مربوط به زنان برسیم،

 آن دین متعلق به چه کسی بوده است؟ ‏آیا ما تا پیش

 از رسیدن به بخش زنان، دینی متعلق به عموم مردان

 را نخوانده ایم؟ ما به ندرت ‏درباره ی دین دهقانان یا کارگران می شنویم.

 نه، ما بیشتر درباره ی دین نخبگان جامعه می ‏شنویم،

 درباره ی آن متخصص امور دینی، آن مومن ترین مردی

که می توانیم فکرش را بکنیم.

ما ‏همیشه با دین در آرمانی ترین شکل آن سر و کار پیدا می کنیم.‏

یک نمونه از این موضوع را بصورت نقل قولی از یک کتاب

درسی دانمارکی درباره ی بودائیسم ‏می آوریم. در آن کتاب می خوانیم:‏


‏"زنان همیشه یک نقش دوگانه در بودائیسم داشته اند.

 از یک طرف آنها بصورت افراد برابر با ‏مردان تلقی می شوند،

و بوده اند زنان روحانی که به مرتبه ی قدیسان رسیده اند.

از طرف دیگر ‏در آسیا، جایی که بودائیسم در آن گسترش پیدا

 کرده است، زنان بطور سنتی زیر دست مردان تلقی ‏شده اند.

 به زنان – بخاطر زن بودن- بعنوان مایه ی گناه نگریسته شده است،

گناهی که زنان باید ‏تاوان آن را بدهند.

 بعلاوه زنان بعنوان ناپاک تلقی شده اند...

 تا همین چند سال گذشته از وسایل ‏زیباکننده

 و دعاهای پاک کننده ی دوره ی قاعدگی زنان

 (‏menstruation sutra‎‏) برای پاک ‏کردن زنان از به اصطلاح

 آلودگی ها استفاده می شد." ‏

برای بیشتر خوانندگان، اطلاعاتی که در نقل قول بالا آمده است،

امکان پذیر و شدنی هستند و البته ‏آنچه بر زنان بودائی می رود

 بیشتر غم انگیز است.

ولی آیا واقعا این توصیف ها در نقل قول بالا

 ‏این قدر درست به نظر می رسند؟ از همان جمله ی مقدماتی معلوم

می شود که چه کسی سوژه و ‏اصلی است و چه کسی نقش فرعی را دارد.

 زنان بودائی، در درجه ی اول بودائی نیستند، بلکه ‏زن هستند.

این مسئله در خواندن دفعه ی اول زیاد روشن نیست،

 اما اگر ما واژه ی "زن" را با ‏واژه ی "مرد" عوض کنیم،

 شاید واضح تر این را ببینیم. بگذارید ببینیم چه می شود

 اگر واژه ها ‏را عوض کنیم:‏


‏"مردان همیشه یک نقش دوگانه در بودائیسم داشته اند.

 از یک طرف آنها بصورت افراد برابر با ‏زنان تلقی می شوند

 و بوده اند مردان روحانی که به مرتبه ی قدیسان رسیده اند.

 از طرف دیگر در ‏آسیا، جایی که بودائیسم گسترش پیدا کرده است،

 بطور سنتی مردان زیر دست زنان تلقی شده اند. ‏به مردان

 – بخاطر مرد بودن- بعنوان مایه ی گناه نگریسته شده است،

 گناهی که مردان باید تاوان ‏آن را بدهند.

بعلاوه مردان بعنوان ناپاک تلقی شده اند."‏

حالا این متن، بیشتر خنده دار به نظر می آید، اگر نگوییم بی معنی.

 ولی چرا این یکی متن، بی ‏معنی تر از آن یکی به نظر می آید؟

 آیا می تواند به این دلیل باشد که بیشتر ما عادت کرده ایم

که ‏زنان را بعنوان جنس دوم (در معنی که سیمون دوبوار بکار می برد)

تلقی کنیم؟ آیا به این دلیل ‏نیست که در نقل قول اصلی

 که اول آوردیم، زنان بعنوان یک پرانتز در متن بودائیسم آمده اند؟

 ‏نویسنده ی آن متن می تواند بگوید که او فقط تصوراتی را که در

 خود دین وجود دارد توصیف می ‏کند. و او البته حق دارد با توجه

 به اینکه برای مدت طولانی مطالعات دین خواسته است

 تا جایی ‏که می تواند به تصوراتی که خود ادیان

 از خودشان دارند نزدیک شود. ‏

آنچه که در این زمینه مورد انتقاد است این است که عناصر

 تبعیض آمیز برای زنان، که در درون ‏خود ادیان وجود دارند،

 در متن هایی هم که درباره ی آن ادیان نوشته می شود رسوب کرده اند.

 به ‏این معنی که آنجا که کسی می خواهد با کاتگوری

 انسان ها بعنوان یک کاتگوری همگون ‏‏(‏homogen‏) کار کند،

این کار به مشکلاتی بر خواهد خورد، بخصوص اگر درباره ی

 چیزی ‏مانند دین باشد که در آن جنسیت ها تقسیم شده اند

و سلسله مراتب جنسیتی وجود دارد، مسئله ای ‏که برای

 اغلب ادیان وجود دارد. یک انتقاد مهم از تحقیقات درباره ی

دین و شناساندن ادیان، از ‏طرف محققان فمینیست بعمل آمده است

که توجه می دهند که جنسیت در درون متون دینی و ‏ادبیات مربوط

 به مطالعات ادیان نشسته است، حتی در جایی که گفته می شود

مسئله درباره ی ‏انسان ها است و نه درباره ی جنسیت ها. ‏

فقط نیمی از تاریخ

بدنبال فمینیسم سال های 1970، انتقادهایی نسبت به این نوع توصیف

 تاریخ دین که در بالا نوشتیم ‏بعمل آمده است: اینکه زنان نادیده گرفته شده اند.

 و اینکه مطالعات دین توجه مورد لزوم را نسبت ‏به اینکه دین چه

 نقشی در برداشت زنان نسبت به خودشان و زندگی و

 امکانات شان داشته است، ‏نداشته اند. کارولین واکر باینام

‏‎(Caroline Walker Bynum)‎‏ و

 اورسالا کینگ‏‎ (Ursula King) ‎، ‏تئوریسین های مدرنی هستند

که چنین نگاهی را به تاریخ دین تدوین کرده اند و نشان داده اند

که ‏دین چگونه می تواند از راه های مختلف روی زندگی زنان

 و مردان عمل کند و تاثیر بگذارد. ‏

بنابراین یک نگاه انتقادی فمینیستی بیان می کند که تاریخ سنتی دین

(و توصیف سنتی تاریخ بطور ‏کلی)

 فقط نیمی از تاریخ را بیان می کند. مسئله این نیست که در این نیمه

-تاریخ ها لزوما اشتباهی ‏وجود داشته باشد. مشکل آنجاست که

 این نیمه-تاریخ ها بعنوان همه و کل تاریخ فهمیده می شوند.

 ‏اینطور توصیف می شود که گویا این نگاه به نیمه-تاریخ،

 همه ی انسان ها را در بر می گیرد،

 

 

 در ‏حالیکه فقط درباره ی عده ی کمی صادق است. ‏

ولی ما چگونه می توانیم به آن نیمه ی دیگر تاریخ دست پیدا کنیم؟

 چگونه می توانیم صدای انسان ‏هایی را که امکانات اجتماعی

 و اقتصادی برای رساندن صدای شان نداشته اند، پیدا کنیم؟

در ‏تاریخ، از دید و نظر زنان نسبت به این یا آن مسئله

چیز زیادی پیدا نمی کنیم. محقق تاریخ، تروند ‏ب. اریکسن

توجه می دهد که تاریخ پر از انسان هایی است که

 جلوی دهان شان گرفته شده است، ‏زنان و بی چیزانی که امکان

 رساندن صدای شان را نداشته اند، کسانی که امکان تاثیر گزاری

بر ‏فضای عمومی و مسیر تاریخ را پیدا نکرده اند.

 ولی ما این آدمها را چگونه می توانیم پیدا کنیم اگر ‏آنها

 خودشان نمی توانند حرف بزنند؟

راهبردهای پست مدرن برای مطالعه ی متون

قبل از هر چیز این مسئله وجود دارد که ما دو راهبرد و استراتژی

 را می توانیم در پیش بگیریم. ‏یک راه این است که بتوانیم به

 ندای داده ها و موادی که تاریخ به ما عرضه می کند

 و صدای شان ‏به گوش می رسد توجه کنیم.

می توان از خود پرسید که آیا مطالعات دین بصورت آگاهانه و فعال،

 ‏صداهایی را در تاریخ مسکوت نگذاشته است؛

صدای مردم عادی بطور کلی و بخصوص صدای ‏زنان را؟ ‏

مجموعه ای از داده ها و مواد می توانند وجود داشته باشند که مورد

 استفاده قرار نگرفته اند، چرا ‏که یا بخش های دیگری در تحقیق

 مورد توجه بوده اند و یا سنت های اجتماعی

، توجه را به سوی ‏دیگری کشانده اند. ‏



مسئله بر سر نگاهی گسترده تر به داده ها در شروع کار و

 علاقه به طرح سوال هایی متفاوت با ‏سوال های کنونی است.

علاقه به دیدن این که انسان ها موجوداتی کلی (‏universal‏)

 و یک شکل ‏و یک سویه نیستند، بلکه تحت تاثیر روابط اجتماعی

متفاوتی قرار دارند. جنسیت یکی از نقش ‏هایی است که توسط دین

 و جامعه نوشته می شود و زندگی انسان ها را با آن به حرکت وا می ‏دارد.‏

راهبرد دیگر با موضوع دشوارتری سر و کار دارد.

 غالبا ما منابع تاریخی که بیان کننده ی صدای ‏خودشان باشند،

 در دسترس نداریم. ما در برابر یک خاموشی تاریخی قرار داریم،

 با متونی که ‏بطور یک جانبه از مردان اقشار نخبه ی اجتماع

سخن می گویند. ما با نگاه و منظری رو به رو ‏هستیم

که در آن همه چیز بجز مردانگی، یک نوع تفاوت و انحراف تلقی

 می شود، یک جور ‏دیگرگونه بودن. ‏

پس چه کار می توانیم بکنیم؟ ما نه فقط باید متون را "همسو"

 با قشر نخبه ای که آن متون را ‏درست کرده اند بخوانیم،

بلکه همچنین باید در جهت متضاد آن هم، متون خوانده شوند.

 مسئله بر ‏سر داشتن راهبردی است که بر طبق آن، متون را بر خلاف

 جهتی که تنظیم شده اند بخوانیم. به ‏این معنی که ببینیم متون دینی،

 چه چیزی را ناخواسته می گویند یا چه چیزی را می خواهند

 اصلا ‏نگویند. این یک راهبرد مطالعاتی انتقادی پست مدرن است

 که ما را به یک عنصر مهم در رشته ‏ی مدرن مطالعات دین

و مطالعات جنسیتی مدرن بطورکلی، نزدیک می کند.

 تفاوت میان مرد و ‏زن، موجب ایجاد تفاوت های اجتماعی

می شود و این، یک امر تصادفی نیست که ما چگونه این ‏کاتگوری ها

(مرد و زن) را درک می کنیم. بخاطر همین، مسئله ی جنسیت، مسئله ی

 روابط ‏قدرت هم هست. ‏
‏ ‏
‏*ژانت اسکای ‏Jeanette Sky‏ استاد مطالعات دین در دانشگاه تروندهایم،

 نروژ است.

 این مقاله ‏بخشی از مقدمه ی کتاب نویسنده با عنوان «جنسیت و دین»، اسلو-

انتشارات ‏Pax، ۲۰۰۷، است.‏

‏** ترجمه از

 ‏http://www.aviny.com/Quran/Farsi/chapters/QP004.aspx‏ ‏

برگرفته از سایت ایران امروز

 

بخشی از کتاب واژّ ه ها به قلم فرزانه شیدا

 واژه ها 

 (سخنی از هزار سخن) جلد دوم قسمت نهم (۹)

 

در این بخش از واژه ها از متن جناب آقای پروفسور کاوه رادمتنی در اختیار دوستان قرار میدهم که ایشان بمدت ۵ سال بروی فرمول آن تحقیق وپژوهش علمی داشته اند وهیچ بر آن نخواهم افزود چراکه متن  در سهولت وسادگی گویای آنچه باید گفته شود هست ونیازی براین نمیبینم که برآن چیزی بیافزایم وتنها توجه ودقت دوستان را خواهانم چرا که این متن براستی نماینده  خوبی برای هریک ازما خواهد بود تا دریابیم چون راه دانش وعقل را گرفته وبر هوش واستعداد خود تکیه کنیم وچنانچه آنرا بدرستی ودر راه صواب بکار گیریم

 

محال است به نتیجه ای ناخوشایند برسیم وخوشا بر کسی که با شناخت خویش خداوند را در کنار خویشتن یافته با تکیه براو از غم عالم دنیوی وفانی فارغ گردیده است که چون او در کنار باشد غم نیز راه به هبچ کجا نمیبردواگرچه شادی وغم در روزانه یکا یک ما وجود دارد اما آنگهتکیه بر خدا ی خویش دارد وبا دل براین معنا ست که چون  توکل براو کند میتواند در آرامش باشد و درباور این  است که

 او هرگز اورا تنها رها نخواهد نمود 

آنگاه ترسی در درون خویش نخواهد دید ونگران فردا نیز نخواهد بود که خداوند چون بخواهی درکنار توست و دیده میشود

 

کمااینکه در زمین وآسمان و اعماق دریاها, چهره او پیداست و بودن او همراه وهمگام باما , کاملا احساس میشود ومیبایست شکر او بجا آورد بر هرروز که همراه با سلامتی برمن ، تو وعزیزان ما گذشتبر هر اشکی که به لبخند ، به قدرت  ولطف ومحبت او تبدیل شد بر هر غمی که ازما زدود وبر شادی رسانده ودل را آرام بخشید که میدانمهرکه اورا  باور دارد میداند هیچ برگی جز بخواست او بر زمین نمی افتد وهرچه خواست اوست ,همان میشود.

 

 

وغافل نباشیم آنکه در اشتباه وخطا راه خویش جسته و زندگی میگذراند نیزنمی بایست خداوند را مقصر بداند چراکه خداوند عقل را بما بخشید ه که خود ، راه خوب وبد را تشخیص داده

و آن برگزینیم که خود میخواهیم ! واشتباه وخطائی اگر پیش آمد اگر براه درست بود تجربه بود

 اگر به خطا وبد دلی ، نتیجه آن نیز به خود ما برخواهد گشت

 

 چاه مکن بهر کسی

 اول خودت بعدا کسی!!!

 واوکه راه خطا  وناصواب را  بر میگزیند وبدیگران آسیب میرساند در نهایت بخود  آسیب رسانده است .فرزانه شیدا

عرفان ۲به قلم : پروفسور محسن کاوه راد 

پروفسور محسن کاوه راد Mohsen Kavehrad

 پروفسور محسن کاوه راد 

 Dr.Mohsen Kavehrad

 متولد یازدهم دیماه  ۱۳۲۹

با جناب آقای پروفسور محسن کاوه راد آشنا شویم

ایشان مخترع ٫ استاد دانشگاه٫ شاعر ویکی از بزرگان کشور ایران و مقیم آمریکا می باشند.متن کامل زندگینامه ایشان برگرفته از سایت چهره های ماندگار

http://243.blogfa.com/post-135.aspx

   
جناب آقای  پروفسور محسن کاوه راد

 متولد یازدهم دیماه  ۱۳۲۹

استاد دانشکده مهندسی برق

در دانشگاه ایالتی ینسیلوانیا

 Dr.Mohsen Kavehrad

 

هفت شهر عشق را عطار گشت

 

ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم 

 

 در ادامه بحث عرفان که کسب معرفت و شناخت ذات حق است، مطلبی نظرم را

جلب کرد و آن  این  آیه  بود: الا بذکر الله تطمئن القلوب 

 یعنی با یاد خدا دلها آرام  می گیرد.  حال بپردازیم به اینکه چطور میتوان این آیه  را بصورت  عقلانی و علمی  تحلیلش  کنیم.  تحلیل این مسئله را  از خودشناسی آغاز میکنیم چون نهایت و غایت خودشناسی ٬ معرفت به ذات احدیّت یعنی خداشناسی میباشد. 

خستویم ـ ای دریغ  ـ که بس دیر زیستم:

بی آنکه روشن آید برمن که کیستم.

آوار ِ هیج درد بنشکستم، ای شگفت!

نه سنگ‌ام و نه روی و نه پولاد، چیستم؟

 

 Intelligence Quotient " "  یا " آی- کیو "

میتوان بصورت کمیّتی هوش را اندازه گیری کرد.

 مقدار این عدد  " آی- کیو " که همیشه در نوزاد یک انسان بزرگتر از صفر میباشد ، تا حدّی به شرائط اقلیمی پدرو مادر و تا حد زیادتری به هوش ایشان بستگی دارد.

   هرچه سطح  عددی " آی- کیو " بالاتر باشد ، فرد سریع الانتقال تر است و در پاسخگوئی سئوالات زودتر از دیگران  عکس العمل نشان میدهد و به سئولات مشابه منطقی تر جواب میدهد.

همینطور این افراد ترسی از روبرو شدن با جمعیتی انبوه و محاوره حضوری نداشته و بقول معروف،

 فالبداهه جوابی منطقی برای هر سئوالی در آستین دارند.

در بین سیاستمداران بزرگ نمونه این افراد در تاریخ زیاد بوده و هست.

  " آی- کیو " در افراد مختلف متفاوت است و دلیل این جبری است. البتّه این علّت بیعدالتی

دستگاه آفرینش نیست ،

بلکه بر پایه و اساس "تنوع" DIVERSITY در آفرینش است.

 این اصل مهمّی است و اگر غیر از این بود، تمام مردم دنیا دوست میداشتند پشت میزنشین شوند

و براه طعنه کسی حاضر نبود کارهای سخت تر نظیر معلمّی یا پرستاری و غیره ..... را انجام دهد. 

  در ضمن با این موهبت الهی که به بعضی مقداری بیشتر از دیگران عطا شده ، بار مسئولیت سنگینی بر دوش فرد باهوش قرار میگیرد. این افراد بنا بر جبر ساختمانی مغزشان ، از دیگران حسّاس ترند و از نقایص شهودی اطرافشان بیشتر از بقیّهء مردم رنج میبرند.

در بین این گروه هنرمندان برجسته را میتوان نام برد. لازم به یاد آوری است که

هوش در طول عمر یک انسان قابل تغییر در جهت افزایشی نیست .

همینطور هوش به تنهائی عامل رستگاری فرد در مسیر زندگی نمی باشد.  چه بسا افراد باهوش که سریعتر از بقیّه با استفاده از این ریسمان به قعر چاه ظلمت نزول کرده و دیگر قادر به نجات مقام انسانیت خویش نشدند. پس هوش به تنهائی عروة الوثقی نیست به مصداق  مشهور:

  چو دزدی با چراغ آید 

   گزیده تر برد کالا

 واین بیانی از اثر معکوس هوش است.  

 

 

حال بپردازیم به بحث شیرین "عقل" - و آن شامل مجموعه صفات بارزی هستند که چون خمیرمایه در ذات هر نوزادی استقرار دارد. منزلگاه این مجموعه در جوهر و ذات آدمی است. 

  در این مجموعه  خصائصی از  قبیل صداقت ، امانتداری، محبت،عشق و  شعور... و دیگر صفات

 ملکوتی موجودند.

 پس نوزاد با این صفات بعنوان سرمایهء اولیّه زندگی را شروع کرده و از  وی  انتظار میرود

که در مسیر معرفت حق ، به این اندوخته سود اضافه کرده و در جهت تکامل گام بردارد.

 

نا گفته نماند که عقل در کنار دیگر حواس از قبیل خیال پردازی٬ ترس٬ شهوت و حواس پنجگانه در ذات آدمی قرار دارد.  تردید و عدم اعتماد (توّکل) به ذات حق باعث این میشود !

 که انسان دنباله روی از اوهام و امیال حیوانی و وسوسه های شیطانی را در پیش گیرد

 " الذّی یوسوس فی صدور النّاس ":  شیطان از تردید و دودلی بهره برداری میکند.

 

 پس خارج از مجموعهء صفات معقول  مجموعه ای از صفات نامعقول  هم  وجود دارد که از اعضای این مجموعه میتوان: دروغ ، نادرستی ، دزدی  ، تنفّر حاصل از تعصّب... و دیگر رذائل اخلاقی را نام برد.

 

 گمراهان بیشتر با مجموعه رذائل سروکار دارند  

و نتیجتآ آتشی به خرمن عقل زده و در غایت "ان الانسان لفی خسر"  را بر خود خزیدار میشوند

یعنی نه تنها در مسیر زندگانی سود اخلاقی نمیبرند٬ بلکه سرمایهء  اولیّه عقلانی خویش را نیز منهدم میکنند.

 بر خلاف "هوش" و "آی-کیو" ، میزان عقل در انسان پارامتر ثابتی نیست و سطح آن قابل تغییر دادن میباشد.  عقل تابعی از مکان ، زمان ، شرایط اطراف و بطور کلّی تجارب یک انسان میباشد.

در بخش قبلی "مبحث عرفان" ذکر شد که معنایدیگر معرفت را سعدی در کتاب گلستان خویش

 چنین تعریف میکند: " سفر را، فواید بسیار است.  یکی:

نزهت خاطر، و دیگری ، معرفت یاران ".  همینطور که در آیه

 "قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فی الارض

قانظروا کیف کان عاقبة المکذّبین"

 یعنی پیش از شما سنتهایی بوده است, پس بر روی زمین بگردید و بنگرید که پایان کار آنها که

تکذیب میکردند چه بوده است. منظور اینست که ٬ سفر بر تجارب عقلانی می افزاید.   

 تا خدا فاصله ای نیست ،  بیا ، با هم از پیچ و خم سبز گیاه ، تا لب پنجره بالا برویم و ببینیم خدا ، پشت این پنجره ها لحظه ای کاشته است؟!  

تا خدا فاصله ای نیست بیا ، با هم از غربت این نادانی سوی اندیشهء ادراک افق مثل یک مرغ غریب لحظه ای پر بزنیم .....

با توجه به این داده ها بیاد میآوریم

آیه ای دیگر را که میفرماید:

 

"و الذین آمنوا و عملوا الصّالحات لانکلف نفسا

الا وسعها اوالئک اصحاب الجنّه هم خالدون (اعراف 42) ".

 

این نشانگر آن است که به هر فردی "ظرفیّت" خاصی عطا شده و از وی قدرت درک و تحمّل مصائب بیش از میانگین آن "ظرفیّت" انتظار نمیرود.

 واژة تکلیف در قرآن به کار نرفته اما از مشتقّات این مصدر هفت بار استفاده شده است.  معنای واحدی که در عبارات متعدّدی بیان شده از قبیل

«...لاتکلف نفس الا وسعها...» 

 «لایکلف الله نفسا الا وسعها...»

  «لانکلف نفسا الا وسعها...» و

«...لایکلف الله نفسا الا ...»

 ناظر به این امر است که خداوند آدمی را به انجام دادن آنچه در توانش نیست مکلّف نمی سازد.  

 کما اینکه حتّی در انجام عبادات واجب نیز این موضوع رعایت شده است. 

  اینجاست که اهمیّت خودشناسی و ارتباط آن با خداشناسی روشن میگردد. مثلی هست که میگوید "پا از گلیم خود فراتر مگذار" یعنی به عبارتی، بیش از " ظرفیّت " خود بار مسئولیّت قبول نکن که سرانجام آن هلاکت خواهد بود.  

 برای فرار از این  مهلکه  میبایست  قدم  به پله ای بالاتر نهاد و آن همانا عالم عقلانی زیستن است. 

  در آنجا هیچ دغدغهء خاطری وجود ندارد، زیرا  عالم عقلانی ساختارش طوریست که   منفیاّت را نمیپذیرد.  پس اگر راهی برای شناسائی خود یافتیم، خدا را خواهیم یافت و به آن "آرامش با یاد خدا" یامرحلهء معروف به: " نیروانا " در دین هندو، دست خواهیم یافت.

 بدیهی است که کوتاه ترین مسیر به این مرحله  تعیین " ظرفیّت " شخصی میباشد. چرا که با این دانش و با کمک " جهاد با نفس " و در پیش گرفتن قناعت، میتوان به آرامش مطلق دست پیدا کرد و در غایت به خداوند رسید. به عبارت دیگر آنچنان زندگی کنیم که از مادر بزرگ شنیدیم

که میگفت  "پا از گلیم خود فراتر مگذار"

چون عامل اصلی تمام تشویش ها و دغدغه های ذهنی همانا  

-- بار سنگینتر از توانائی تحمّل آن

 -- بر داشتن است .. که ریشهء آن 

در حرص و آز و زائیدهء وسوسه های شیطانی است.

 

پس اول خود را بشناس و ظرفّیت خودت را تخمین بزن. 

  زنهار ! بیش از آنچه میتوانی تحویل دهی ادعا نکن و شعار نده و بار بر ندار ...

  وگرنه چون حمار در گل اعمال خود گیر خواهی کرد.برای محاسبه  "ظرفیّت" میتوان از ریاضیّات کمک گرفت. رابطهء " ظرفیت " با "آی- کیو" یک رابطهء خطّی است ٬ ولی با تابعمیزان "عقل" این رابطه غیرخطّی میباشد بدین صورت که لگاریتم (  {.}Log  ) عدد میزان "عقل" با ظرفیّت ارتباط مستقیم دارد. فرض کنید که این عدد را با  A تعریف کنیم،  در اینصورت فرمول  "ظرفیّت"  از این قرار زیر است: +  1  × ( آی-کیو )  = (ظرفیّت)

 

    { Log { A

 

لگاریتم یک متغیّر تابعی است که با زیاد شدن مقدار متغیّر زیاد میشود ولی بتدریج شتاب این زیاد شدن کمتر میگردد. یعنی شیب مماس بر منحنی لگاریتم بتدریج بسمت افقی بودن متمایل میشود.

 روشن است که  به میزان عدد A میتوان در طول زمان افزود.  این از طرق مختلف  مثلآ با درایت و شعور ، کسب علم و تجارب نیک و همینطور با تزکیهء نفس و دوری جستن از ناثواب حاصل میگردد.

 ولی سرعت این رشد با طی زمان کمتر میشود و در حقیقت  این همان سیر تکامل عرفانی است

 که قبلآ به آن مفصّل اشاره کردیم.  

همینطور توجه میکنید که با کمک هوش ( آی- کیو ) زیادتر،

در مسیر درست، زودتر از بقیّه میتوان به سر منزل رستگاری رسید. 

 در ضمن هرچقدر میزان عقل بیشتر باشد، " ظرفیت " بالاتر است، ولی سرعت رشد ظرفیت با عقل بمراتب کمتر از رشد آن با ضریب هوش است.

  دلیل این رشد نسبتآ کند و غیر خطی تابع لگاریتم است.  اما افزایش ظرفیّت با عقل دلیل بر این است که، با افزودن به نیروی عقلانی از طریق پرورش آن میتوان به مدارج بالای عقلانی رسید. 

 غایت این مرحلهء سیر و سلوک "نفس مطمئنّه" و بجز خدا ندیدن میباشد 

    به مصداق فرمایش سعدی علیه الرّحمه:

    تن آدمی شریف است به جان آدمیّت  هرگاه انسان قوای روحانی خود را قوی نمود ومعرفت وعبادت وخدمت به خلق رابرای خوشنودی حق تعالی همیشه کرد:

           نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت      

 

   

 

میرسد آدمی به جائی که به جز خدا نبیند بنگر که تا چه حدّ است مکان آدمیّتبه نصیحت آدمی شو نه به خویشتن، که سعدیهم از آدمی شنیده است٬ بیان آدمیّت

 

 نفس از مقام "امّاره" به "مطمئنّه" مبدّل شود٬

 

 بی شک قلب تصفیه واقعی از محبّت غیر خدا یافته و چشم حقیقی روح  فعّال گشته، آنگاه می تواند

 مشاهدهء جلال و کمال حضرت او را به دیدهء باطن یا روح بنماید. 

   نمونه ی  بارز  عارف راستین و کامل حضرت علی (ع)  است که اگر تمام پرده های اسرار را بر او می گشودند یا بر رویش می بستند ذرّه ای در ایمانش تغییری حاصل نمیشد.

 

 

حال به این نکته هم توجّه کنید که فرموده :" لانکلف نفسا الا وسعها".

  یعنی از همه ی ما انتظار به مقام "علی (ع)" رسیدن نمیرود.

 

شاید به گرد پای اسب ایشان هم رسیدن از عهده ی بسیاری از ما مومن نمایان خارج باشد. 

  چون ما اکثرآ  با خدائی خیالی سرو کار داریم .  بی خدا  نیستیم  ، بلکه آن خدائی را  که تصّور میکنیم ،ساخته و پرداخته ذهن ماست. 

   ما خدائی را می پسندیم که بشود با  او  در  بازار  زندگی چانه زد !!!

  دکتر  شریعتی میگوید :  خدا انسان  را آفرید و انسان توجیه را  ، و اگر خوب دقّت کنیم ،

 جایگاه  توجیه در خیال ماست.   

 حافظ علیه الرّحمه نیز گوید:گفتم  که بر خیالش  راه نظر ببندم

گفتا که شب رو است او از راه دیگر آید 

گفتم که بوی زلفش گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید

 

خوانندگان عزیزی که با ریاضیّات آشنائی دارند  میدانند که اگر در  فرمول  " ظرفیّت "  میزان اعمال  " عقلانی " به صفر نزول کند   " ظرفیّت" به صفر نزول کرده و درک و معرفت پروردگار غیر ممکن میگردد.

 پس چنین شخصی هرگز به رستگاری نرسیده و پس از مرگ هم جای او پیش خداوند نخواهد بود.

 رندی پرسید و آنجا که خدا نیست کجاست ؟ در جواب باید سئوال کرد سیاهی چیست ؟  آنجاست که نور وجود ندارد. 

  پس آن جایگاه،  بطنی است که در آن نور خدا یافت نمیشود. در قرآن از آن بعنوان دوزخ یاد میشود. 

 

 

 

در حقیقت این نیز اثبات گفته های دیگر  مادر بزرگ است:

" آن را که میخواهد ذلیل کند ، اوّل عقل را از او  می ستاند "و یا:  " عقل که نیست ، جان در عذاب است و خواهد بود"  

 

 

  

 

پس جمع بندی خیلی ساده است:

 

 لازمه رسیدن به آرامش خاطر، یاد خداوند است. 

 

 زیرا که با یاد او بر عرش تکیه میتوان زد و اتصّالی واقعی از طریق عروة الوثقی میتوان برقرار نمود. 

  آنجاست که میفرماید: "خلق  السموات و الارض فی ستّهٔ ایام ثم استوی علی العرش" 

 

 یعنی آسمانها و زمین را خلق کرد و بر عرش  تکیه زدند. 

 

پس محل اسقرار آرامش روان ما  عقل ما هست. 

البتّه واضح است که "کمبود عقل" در بحث ما  و " دیوانگی " تفاوت دارند ، چون بر "دیوانه" در هیچ مرامی حرجی نمی باشد.  

   

تا خدا ، فاصله ای بود اگر من چه می دانستم ، که اقاقی زیباست ؟! 

یا گل سرخ ، پر از سّر خداست ؟!  

یا اگر بود که من ، لای اوراق پر از سجدهء برگ ،

 رمز تسبیح ! نمی نوشیدم ! 

و از آن رویش مرطوب شعور من و تو ، در دل گرم و پر از شور امید 

خطّی از عشق نمی فهمیدم ! 

 

  

 

 در بدو تولّد، میزان هوش افراد متفاوت است. در سنین بالاتر از طریق آزمون

 
 دنباله در ادامه ی مطلب
 
ادامه مطلب ...

باز بیا شعری از فرزانه شیدا

 

یکدوقدم دور شوم صد قدمی بسوی غم

باز منم همان که شد جلوه ءغصه وستم

آه ز عشق وعاشقی! این ستم پر از ریا

این دل من  رها نشد از  ستم و  ازآن بلا

باز براه عاشقی خورده زمین دل منم

باز منم که در خفا پر پر غصه میزنم

باز منم به عشق وغم انکه فنا شده دلش

باز منم که خانهء جور وجفا شده دلش

باز همان قصیده ها شعله ء داغ و سوز عشق

آه به قلب من مگو از شب غم ! ز روز عشق

گریه توان من برُید ناله درون    من شکست

باز خدای عاشقی ! چشم بروی من نبست

باز جفای  دیگری  در ره  من   نهان     شده

تیر غمی ،  به سوی دل بار دگر نشان شده

باز به جرم عاشقی دار جفا علم شده

این دل ما میان ,,آن,, مُرده دار غم شده

باز نگاه عاشقم مانده به ره گریه کنان

سینه دوباره میکشد غصه وغم از این جهان

وای ز درد عاشقی ! وای به قلب عاشقان

ای دل من دگر مرو بار دگر به راه آن

عشق فغان وگریه هاست دردوغم و جور وجفاست

باز به خلوتم بیا که خالی از رنگ وریاست

باز بیا به کنج شعر به آشیان شاعری

بگذر از این جهان غم این همه عشق ظاهری

باز منو تو وخدا , باز به خلوت دعا

گریه مکن ای دل من باز

ب

ه خلوتم بیا...باز به خلوتم بیا

 

ف. شیدا شنبه 25 آذر1385

 

 http://fsheidaaa.blogsky.com/

 

http://fsheidaa.blogsky.com/

 

 http://fsheida.blogsky.com

 

 

تهیه و تنظیم اشعار : ف . شیدا...شیواااااماهیچ

 

 www.mahich.blogfa.com

 

سخنان بزرگان ... جملاتی چند...

زندگی انسان یعنی اندیشه روزانه او  « امرسون››
 
جمعی از بزرگان هنر و فرهنگ ایران زمین
 
 
چه بسا بسیاری از شما هنوز حتی نام بزرگان هنر و فرهنگ مان
 
 را نشنیده باشید لذا برای یاد آوری و ذکر خیر برخی
 
از  بزرگان فرهنگ و هنر ایران
 
 به اجمال نگاهی و اشاره ای کوتاه دارم
 
 بر دستاوردهای آنها.

 کمال الملک=   "محمد غفاری "نقاش بزرگ اواخر قاجاریه،
 
 صاحب اثر تالار آینه که بسیاری معتقدند هنوز اثر نقاشی به
 
 این زیبای خلق نشده است
 
 چندین شاگرد او جزو صد هنرمند برگزیده قرن هستند
 
 از  جمله استاد مرحوم ابوالحسن خان صدیقی 
 
و  استاد مهدی سجادی، نقاش مقیم پاریس
 

ارد بزرگ = طنزآرای برتر ایرانی صاحب اثر جهانی
 
 " یادت همچنان باقیست " هنرمندی وطن پرست بوده
 
 که تا کنون صدها کاریکاتوریست
 
 تربیت نموده است اولین کتاب آموزش طنزآرایی ایران
 
را نگاشته است در مورد او کتابهایی نگاشته اند
 
از جمله " برآیند  " که حاوی سخنان حکیمانه اوست
 
 و " قاره کهن " که تفکر اجتماعی و تاریخی اش
 
 را نشان می دهد کتاب "برانگیختگان  "
 
نیز در مورد همانندیهای فکری ارد بزرگ
 
 با فردریش نیچه و جبران خلیل جبران است.
 

 استاد ممیز=    پدر گرافیک نوین ایران، او با شناخت هنر مدرن
 
و تلفیق آن با سمبلهای تاریخی ایران توانست
 
 گرافیک ایران را بومی کند
 
 او اولین کتابهای آموزشی این هنر را در ایران نوشت
 
و شاگردان بسیاری تربیت کرد.

ابوالحسن خان صدیقی=   سازنده زیباترین
 
 اثر مجسمه سازی تاریخ ایران
 
(مجسمه نادر شاه افشار)،
 
 صاحب اثر جاودانه مجسمه فردوسی،
 
 و صدها اثر ماندگار دیگر، سفرای دیگر کشورها پیشتر
 
 لقب میکلانژ شرق را به او داده اند
 

هوشنگ سیحون=   طراح اثر جاودانه آرمگاه حکیم عمر خیام 
 
 که به اعتقاد بسیاری زیباترین بنای
 
 یادبود عصر حاضر بوده است
 
 البته بناهای دیگری همچون بوعلی سینا
 
در همدان و کمال الملک در نیشابور و آرامگاه نادرشاه افشار
 
 از دیگر آثار ماندگار استاد است
 
شاگردانش به او لقب "مرد بناهای ماندگار" را داده اند.
 

 مسعود کیمیایی=   سازنده فیلم قیصر که به اعتقاد بسیاری
 
 از منتقدان سینما همچنان بهترین اثر تاریخ سینمای ایران است
 
فیلم دیگر او یعنی گوزنها شاید تنها فیلمی باشد
 
 که در تاریخ سیاسی ایران نیز نامش درج شود چرا
 
که هنگام دیدن این فیلم در سینما رکس آبادان
 
400 نفر زنده زنده در آتش سوختند،
 
 و راز قتل آنها همچنان جزو ابهامات تاریخ است.
 

 مهدی اخوان ثالث(م.امید)= صاحب اثر زمستان  که شاید
 
 کمترین ایرانی فرهنگ دوستی آن را نشنیده
 
 و یا حفظ نباشد این شعر به اعتقاد همگان
 
 بهترین شعر نوی تاریخ معاصر ایران است
 
 اخوان توانست موج تجدد در شعر
 
 را با غنای شعر کلاسیک ایران تلفیق کند
 
و به اعجازی قدرتمند در کلام دست یابد.
 

 صادق هدایت=   پدر رمان نویسی مدرن ایران او صاحب اثر جهانی
 
 بوف کور است که تاکنون به دهها زبان زنده
 
 جهان ترجمه شده است دلایل تراژدی
 
 مرگ او همچنان در پرده ابهام است
 
 او صاحب دهها نوشته و رمان بوده
 
 که بسیاری از آنها در حال حاضر حالت مرجع را دارند
 
 و تعدادی هم منبع الهام نمایشنامه نویسان
 
 و دست اندرکاران عرصه سینما شده است.

کاوه گلستان = عکاس صحنه های مبارزات وانقاب اسلا می 
 
 در ایران، او صاحب ماندگارترین عکسهای تاریخ انقلاب
 
 سال 1357 است آثاری که در پشت خود شجاعت
 
و حس مسئولیت عکاس را نشان میدهد
 
مسلما کتابهای تاریخ آیندگان با آثار او زینت خواهد شد.

استاد شجریان=   او قافله سالار موسیقی سنتی ایران در دو دهه
 
 گذشته است او توانست موسیقی سنتی در حال نابودی ایران
 
  را از دل تاریخ بیرون کشیده و با حفظ ویژگیهای
 
 آن در قالبی منظم و منطقی دوباره به عرصه
 
 وارد کند بی تردید او مسلط ترین هنرمند موسیقی
 
سنتی حال حاضر ایران است.

استاد کابلی خوانساری = کسی که توانست به تنهایی
 
 خط شکسته نستعلیق ایران را احیا کرده
 
 و قوانین و نظمی مدرن به آن بدهد او
 
 توانسته بهترین شاگردان شکسته نویس ایران
 
 را تربیت کند به واقع او صاحب جایگاهی است
 
 که در صدها سال است کسی نتوانسته بود
 
 پر کند.در پایان یاد آوری یک نکته را ضروری می دانم
 
 و آن مطلب این است که اگر ستارگان  آسمان هنر
 
 کشورمان را نادیده بگیریم آنگاه چیزی برای اثبات
 
هویت ایرانی خود نخواهیم داشت!
 
در تمام اعصار هنرمندان پیشرو حافظان مرزهای فرهنگی
 
 ما بوده اند و چه بسا در حال حاضر کشورها
 
 و قومیتهای خود ساخته ای باشند که با ابزار هنر
 
برای خود تاریخ و فرهنگی نوین می سازند
 
و تاسف بارتر آنکه بسیاری از جوانان ما 
 
 آن فرهنگ های کذایی را عین حقیقت می پندارند
 
 و متاسفانه بزرگان فرهنگ خویش را منکر می شوند.

 

روزنامه ابتکار

http://www.iranpress.ir/ebtekar/Ebtekar/News.aspx?NID=20403