موضوع:عاشقانه هاپشت پنجره تنهائى - فرزانه شیدا |
میایستى
و غرق قطرات بارون که چشم
چترها رو خیس میکنه ،
مجذوب خاطره هاى طپش میشی
وراه رفته دیروز رو از لحظه طپیدن دل تا ایستادن
پشت پنجره تنهائى بارون زده ...مرور مىکنى ...
مى بىنى که راه اونقدرها هم طولانى نبود از عشق تا رسیدن به دل شکستگی...
حتى بااینکه تقوىمهاى زندگی چیزى جز این رو میگن...!!!
اما خیلى سریع... خیلى تند... خیلى زود... دل میشکنه!!!
اونهم وقتى که روزا وشباى زیادى رو پاش گذاشتی
و خیال میکردى هیچوقت این نهایتى نداره ومعنى ابد براش
شکلى حقیقى میگیره...نمیگم ناممکن ها وجود نداره ...آخ چرا...
خیلى وقتا اما همه اونچه روزى غیر ممکن بود عملى شد!!!
اما عشق یه رمز مجهول توى وادى زندگیه ...
یه سوال مبهم بدون انتها...
.یه ...شاید بازى!!!با روح ودل واحساس یه عاشق...!!!
وقتى پشت پنجره تنهائى ایستادى و شمارش قطره هاى بارون
از دستت در میره یه چیز رو فقط بخاطر بیار:
چقدر چقدر دوستش داشتم.همین!!!!
|
نوشته شده در جمعه 23 فروردین 1387 - 15:07:01 ارسال از فرزانه شیدا(ف.شیدا) |
تغزلی آتشینموضوع:عاشقانه ها |
گنگ در تقلای تغزلی آتشین
بر من می نوازد دستان گرمش را بیهوده سرت کلاه می رود
اگر عشق را زمزمه نکرده باشی
زمین حیرت من و توست به گاه یکی شدن پیچک ها را ببین به نام عشقه خوش خیالانه می بافند درنگ خود را بر سر کوچه ی نارنجی از خرمالوها من و تو یک لحظه درهم درگوشی خود را نجوا کرده ایم یادت هست در من می تپیدی قلبت را برو دوان دوان بچین آن میوه ی ممنوعه را آویز بر حصار خانه ی همسایه به نشان محبت نگار دلم آسان می خندیدی و می بوییدی مرا بی تو من گمراهم دنیا را با تو آهسته دور می زنم نهایت گودالی ژرف و یک پرواز این هم نقطه ی قوتی است بودن را مرا بشنو و خودت را اینجاییم در یک اتاق بزرگ گم می شویم دستانمان بادام می چیند برای دیگری و یک لبخند تراویده از کنج لبت شیرین و من شرمسار از خواب با تو ایستادن ژرف در نگاه هم و رویایی در هم تنیده شاخ و برگ سپیدارها بخوان مرا که می خوانم تو را آهسته و نازک می نوازم کرشمه ی عاشقانه را. از : رضا آشفته
سایت شعر نو:http://shereno.com/index.php?op=artist |
نوشته شده در سه شنبه 20 فروردین 1387 - 18:41:30 ارسال از رضا آشفته |