شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

صدای نور سایتی با امکان شنیدن داستانهای -فروغ فرخزاد-ف.شیدا

صــدای نــور:

 

www.behnama.se/

 

داستـــان های کــوتاه از نـویـسندگان مــعاصــر ایــرا ن

 

داستان های کوتاه معاصر ایران گلچینی ادبی ،انتخاب شده از بهترین های روزگار

 

 خود و هنوز هم خواندنی و شنیدنی

 

در برنامه رادیوئی صدای نور ـ داستان های کوتاه از نویسندگان معاصر ،

 

همراه با شرح حال و احوال زمان حیات ایشان و برداشت ها و نقد های موجود

 

در باره داستان و نویسنده تحت عنوان " داستان های کوتاه معاصر ایران "

 

پخش می شود .

 

 این بر نامه مورد توجه شنوندگان علاقه مند به ادبیات معاصر ایران قرار گرفته

 

است که در اینجا چند نمونه از این داستان ها را می توانید بشنوید .

 

در این سایت  میتوانید داستانهای کوتاه را بشنوید:

 

www.behnama.se

 

صـدای نــور

 

شعری از فروغ فرخزاد

 

نگاه کن که غم درون دیده ام


چگونه قطره قطره آب می شود


چگونه سایه سیاه سرکشم

 
اسیر دست آفتاب می شود


نگاه کن


تمام هستیم خراب می شود


 شراره ای مرا به کام می کشد

 
مرا به اوج می برد


مرا به دام میکشد


نگاه کن


تمام آسمان من


پر از شهاب می شود


 تو آمدی ز دورها و دورها


ز سرزمین عطر ها و نورها


نشانده ای مرا کنون به زورقی


ز عاجها ز ابرها بلورها


مرا ببر امید دلنواز من


ببر به شهر شعر ها و شورها


به راه پر ستاره ه می کشانی ام


فراتر از ستاره می نشانی ام


نگاه کن


من از ستاره سوختم


لبالب از ستارگان تب شدم

 
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل


ستاره چین برکه های شب شدم

 
چه دور بود پیش از این زمین ما


به این کبود غرفه های آسمان


کنون به گوش من دوباره می رسد


صدای تو


صدای بال برفی فرشتگان


نگاه کن که من کجا رسیده ام


به کهکشان به بیکران به جاودان


کنون که آمدیم تا به اوجها


مرا بشوی با شراب موجها


مرا بپیچ در حریر بوسه ات


مرا بخواه در شبان دیر پا


مرا دگر رها مکن


مرا از این ستاره ها جدا مکن

 
نگاه کن که موم شب براه ما


چگونه قطره قطره آب میشود


صراحی سیاه دیدگان من


به لالای گرم تو


لبالب از شراب خواب می شود


 به روی گاهواره های شعر من


نگاه کن


تو میدمی و آفتاب می شود...

 

                                                       فروغ فرخزاد


شعری از : فــرزانه شــیدا / ف.شــیدا

پنــجره ء دل

 

پنـــجره دل را... بر عـــطر ء خــاطـــر تــو 

 

خـــواهم گــــشود

 

و بـــر مــاه دیـــدگان تـــو...

 

ســـلام خـــواهم گـــفت!

 

آســـمان رویــت را ستاره باران 

 

کــلام عـــشق خـــواهم کـــرد

 

ونـــهال مــقدس پیـــوند را

 

در دســــتهای تــو ...خــواهم نــهاد !

 

اینــــهمه را 

 

بــا آهـــنگ مــــحبت آمـــیز....صـــدا

 

با شـاخــه گــل  ســلام

 

جـــاودانــه ســاز

 

و بـا مـــن بـــگو: سـلام

 

تـا بـا تـــو....

 

تا أخــــرین راه بــودن 

 

هــمراه باشم

 

تا آخــرین راه بودن !!!

 

امــا هــر گـــز روحــم را 

 

به بـازی مــگیــر

 

هـــرگــز

 

از : ف.شیدا/ فرزانه شیدا

 

۱۳۶۸ / فروردین

 

 

احمد شاملو

 

 

لحظه ها وهمیشه

 

اینک چشمی بی دریغ که فانوس اشکش

 

شومر بختی مردی را که تنها بودم وتاریک

 

لبخند میزند

 

آنک منم که سر گردانی هایم را

 

همه تا بدین قله ء جبلّی پیموده ام

آنک منم پا بر صلیب باژگون نهاده

با قامتی به بلندی فریاد

آنک منم میخ صلیب  ازکف دستان رندان

برکنده

احمد شاملو/ تهران.

 

مراسمی ساده و صمیمی برای آن غول زیبا

در ستایش شعری که زندگیست
 
سایت رسمی احمد شاملو

روایت سنگ قبر شاعر

کاشفان فروتن شوکران با صدای احمد شاملو

چند کلیپ به یاد شاملو و با صدای شاملو

کلیپ خاک با صدای فریدون فروغی

mesyeux.blogfa.com/post-40.aspx

نقد فمنیستی از چهار سروده های سیمین بهبهانی-نوشته زهرا عبدی

"هنوز موی بسته را..."

هنوز موی بسته را   اگر به شانه وا کنم

بسا اسیر خسته را    ز حلقه ها  رها کنم

هنوز خیل عاشقان    امید بسته در زمان

خوشند و مست ازین گمان    که کامشان روا کنم

مرا  همین ز شعر بس   که مست  باده ی هوس

ز روی و مو به هر نفس    هزار ماجرا کنم !

ازین کلام مختصر   مرا قضا شد این قدر

که ترّهات خویش را   نثار طرّه ها  کنم

ز قامت حقیقتی    به پا نشد قیامتی

من از فریب قامتی   قیامتی به پا کنم

کلام مقتضای حق   تباه شد به هر ورق

چه چاره غیر آن که من   خلاف مقتضا کنم؟

گرفته گوش داوران،   فتاده کار باکران

در این سکوت بی کران   بگو که را صدا کنم

حکایت « سر و زبان »   درست شد به امتحان

به «سرخ» بند بسته ام    که « سبز» را رها کنم

تلاش بی ثمر مرا   کشید سوی قهقرا

چو آب می رود «چنین»،   چرا «چنان» شنا کنم؟

سزد که همچو ماکیان،   به جرعه یی  ز آبدان

سری کنم بر آسمان،   دعا کنم... ثنا کنم...!

چه رفت بر زبان مرا؟   که شرم باد از آن مرا!

به یک دل و به یک زبان،   دوگانگی چرا کنم؟

ز عمر، سهم بیشتر   ریا نکرده شد به سر

بدین که مانده مختصر،    دگر چرا ریا کنم؟

چو خود به حق نمی رسم،   قسم به حق !همین بسم

که خاک آن رسیدگان    به دبده توتیا کنم

طهور جام ِ شوکران   نصیب شد به طاهران

به نوش آن پیمبران،   سلامی آشنا کنم ...

                                                                                تیر 55

این صدای شکفتن را...

این صدای شکفتن را   از بهار تنم بشنو

هر جوانه به آوازی    گویدت که منم بشنو

هر جوانه به آیینی      شد شکوفه ی پروینی

مست جلوه اگر گفتم    شاخ نسترنم ، بشنو

بیش ازین چه درنگ آرم؟  چنگ زهره به چنگ آرم

بر رگش به هزار آیین   زخمه گر بزنم، بشنو

هر رگم رگ ساز اینک،   با فرود و فراز اینک

رای خود زدنم بنگر،    بانگ تن تننم  بشنو

اوج شادی و سرشاری،   این منم؟ نه منم آری

غلغلی به سبو از نو    در می کهنم بشنو

گلشنی همه هشیاری   رسته در نگهم ، بنگر

عالمی همه بیداری     خفته در سخنم ، بشنو

از تو جان و تنم پر شد   چون صدف که پر از دُر شد

آنچه گفتی و می گویی،   جمله از دهنم بشنو .

نه! که لولی مستت، من،    جام طرفه ی دستت، من

وای حیف حریفان را     با رها شدنم بشنو

این صدای شکستن را،   اوفتادن و رَستن را

ای دلت همه خارایی،     از بلور تنم بشنو .

                                                                                        بهمن61

" رگبار بوسه"

ای با تو در آمیخته چون جان ، تنم امشب !

لعلت گل مرجان زده بر گردنم امشب

مریم صفت از فیض تو - ای نخل برومند! –

آبستن رسوایی فردا منم امشب

ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود !

روشن شودت چشم ، که تردامنم امشب

مهتابی و پاشیده شدی در شب جانم

از پرتو لطف تو چنین روشنم امشب

آن شمع فروزنده ی عشقم که بَرَد رشک

پیراهن فانوس به پیراهنم امشب

گلبرگ نیَم ، شبنم یک بوسه بَسَم نیست

رگبار پسندم ، که ز گل خرمنم امشب

آتش نه، زنی گرم تر از آتشم ای دوست!

تنها نه به صورت، که به معنا زنم امشب.

پیمانه ی سیمین تنم  پُر مِی عشق است

زنهار ازین باده ، که مردافکنم امشب!...

 "من زاده ام اینان را............"

شادی کنان می رفتند    با چرخ اهدایی شان

یک جو نبود از عالم    پروای بی پایی شان

شوخی کنان می گفتند   طنز و متل با شادی

برف درون می شد آب  در هُرم برنایی شان.

بازی کنان می جستند    از پشته و جوباره

آن پای چرخی آنک     وان طرفه پویایی شان

حیرت کنان می رفتم    با سایه هاشان از پی

محو سبکروحی شان،   مات دل آسایی شان.

با بستنی ها شیرین   عیشی فراهم شان بود

از ناگواری فارغ ،    شادا گوارایی شان

جمع کمال و نقصان  زان صحنه آرایان بود

عین دریغ و تحسین   آن ِ تماشایی شان...

من زاده ام اینان را،    در خاطرم می بالد

رویای نوزادی شان،   لبخند رویایی شان

در چشم من می جنبد   گهواره ی خردی شان

در گوش من می پیچد   آهنگ لالایی شان:

 

لالایی گویم و خوابت کنم من

غلام شاه محرابت کنم من

گدای کوچه را نانت روا باد

پلنگ بیشه را تیرت سزا باد

الا منگوله ی ابریشم من

چو پرده در و ثاقم محرم من

الا مرواری من، سرمه ی من

به سردست فبای ترمه ی من

تمشک وحشی شیرین تردم

تو را من با خدای خود سپردم

پرستاری کنم تا پا بگیری

شوی شمشادی و بالا بگیری

بلا دورت که از بالا نیفتی

کشی سر بر فلک ، از پا نیفتی...

 می رفتم و می خواندم    لالایی و شعرم را

بیگانگان با سودا،     من مانده سودایی شان

می رفتم و آوازم      با هق هقی از بغضی

صد بوسه می زد از پی   بر پای بی پایی شان...

                                                                                      اردیبهشت 69

                                                                             " این غزل های هنجار شکن " وقتی این چهار غزل نو را پیش رو می نهیم ، آنچه در همان ابتدا زنانه بودن شعر را گواهی می دهد ، عناوین این چهار غزل است . عناوینی چون :"هنوز موی بسته را، من زاده ام اینان را،رگبار بوسه و ...." که هر کدام به نوعی اشارتی به دنیای زنانه ای دارد که سعی دارد از همان ابتدا با زبانی که ساختار و دلالت های مشخصی دارد دربیفتد وبسیار هنجار شکن باشد . از نظر اهمیت صناعت مندی ، در قالب غزل ، بیت اول باید ضربه زننده و تاثیرگذار باشد و شاعر با بهم ریختن هنجارهای متداول –با توجه به جامعه ای که در آن شعر را می سراید ، میزان غافلگیر کنندگی وضربه زنی را در بیت اول دوچندان ساخته است و با زیرکی حتی ازاین صنعت ادبی در خدمت ساختارشکنی مفاهیم ازپیش القا شده و موجود در زبان ، بهره جسته است : " هنوز موی بسته را اگر به شانه وا کنم /بسا اسیر خسته را زحلقه ها رها کنم " ویا درمطلع این غزل : " ای با تو درآمیخته چون جان ، تنم امشب...." . سرودن چنین اشعاری (بجز اشعار فروغ فرخزاد) در ادبیات فارسی مسبوق به سابقه نبوده است . این چهار غزل فقط نمونه ای از اشعار خانم بهبهانی است ، اشعاری که در آن شاعر توانسته است ، از ویژگی های زنانه اش سخن بگوید و پروای بهم ریختن هنجارهای متداول را نداشته باشد : " آبستن رسوایی فردا منم امشب " . صدای شعر( voice ) یک صدای کاملاغیر منفعل و پویاست. چرا که در جمله جایگاه نهاد را به دست آورده است و به تساوی عاشقانه رسیده است : "آتش نه ، زنی گرم تر از آتشم ای دوست / تنها نه به صورت که به معنا زنم امشب ". شاعر از کلماتی استفاده می کند که پیش از این دلالتی کاملا مردانه داشتند و به زبان بی مرز ورها از محدودیت های عرفی و اجتماعی دست یافته است و در متن این رهایی از زندان زبان را با شهامت به نمایش می گذارد : " ای خشکی پرهیز که جانم ز تو فرسود / روشن شودت چشم که تردامنم امشب" تردامنی وشکایت از پرهیز و فرا رفتن از مرزها ، زین پیش در ادبیات این مرز و بوم ، فقط مختص مردان بود و بس . اما آنچه بسیار جالب توجه است ، رابطه عمیق متن با ناخودآگاه است . شعر خود نوعی سفر به ناخودآگاه و تقسیم کردن حاصل سفر بین شعر و شاعر است.ناخودآگاه چنان که فروید می گوید ، مرکز انباشته شدن همه ی آن چیزهایی است که فرد در طول زندگی آن را به علت جبر بعضی عوامل ، واپس زده است . شعر نوعی رویای در بیداری است و شعرهای تاثیر گذار محل ظهور این ناخودآگاهند. در شعر بهبهانی نیز ساختارهای از پیش تعیین شده ی زبانی که شاعر را آزرده است ، پس از رفتن به ناخودآگاه و تلفیق شاعرانه با تخیل خلاق ، در محمل زبان شکسته می شود و با ساختارشکنی مثال زدنی به نمایش گذاشته می شود و هنجارهای جامعه با دلیری به بازی گرفته می شود و حتی گاه از سر شوخی پا را از مرز جسارت ورزی فراتر می نهد. اما در غزل " من زاد ه ام اینان را..." ( voice ) شعر یک زن است که تجلی یک مادر به تمام معنا است.مادری که گویی تمام فرزندان زمین را در زهدان جای داده است آنجا که با اطمینان می گوید : " من زاد ه ام اینان را " شاعر تجربه ی مادر بودن خویش را در یک تعمیم جز به کل مرور می کند و با مشاهده ی هر انسانی ، تجربه ی مادر بودن خویش را در زمزمه ی لالایی که به زیبایی با شگرد بینامتنیت ، در میانه ی غزل بازآفرینی شده است برای خود و مخاطب یادآوری می کند. زن در این غزل با فقدان روبرو نیست ، او زنی است که بارور از عشق است و فراوانی حاصل از آن را به جهان هدیه کرده است.عاشق است ، عشق می ورزد و در نقش معشوق منفعل ، باقی نمی ماند. پیش ازاین فقط حافظ ها بودند که از" شهره ی عشق" بودن به خود می نازیدندو این میراث زبانی را به آیندگان منتقل کرده بودند و امروز ما در شعر سیمین می بینیم که او چگونه مراتب وجودی و ساختارهای از پیش تعیین شده زبانی در خدمت دنیای مردانه را دوباره سازی می کند و در فرایند زبانی مهمی چون شعر ، دنیایی حاصل می شود که زن در آن کاملا صاحب شخصیتی پویاست. 


 زهرا عبدی  
http://naghed86.blogfa.com/

چند شعر از فرزانه شیدا - شاعره مقیم نروژ/ سخنی از رضا رهگذر

 

... یکروز ...

 

یکروز خــواهـم گـریــخت


به خــلوتی که دگـر

 

 گـوشــه ی غـریـبان نــیست


یــکروز خــواهـم رفــت


به جـائی که کـنج حـسرت قــلبی

 

هــمیشه ویـران نیــست


یـکروز خــواهم نوشــت


به دفــتری که نــگاهی

 

همــیشه گـریـان نیــست


یـکروز قــلمی خــواهم خــرید...

 

که واژه هـایــش اســیر حــرمـان نیــست

 
چو ســررســید زمـانــش...

 

دگــر پــس از آنــهم


نــگاه ودیــده و لــبها

 

همــیشه خــندان اســت


نوشــته های دل مــن

 

همــیشه پــر جـان اســت!!


به خــلوت شــعرم همــیشه میــخندم


ودر نـگاه تــو ای تا ابـد اسـیر غــرور


نـگاه خــسته خـود را همــیشه مــی بــندم !!!

 

 شعراز: فــرزانه شـــیدا

 

منبع سایت تازه های ادبی:

 

رضا رهگذر:

داستان و رمان بحث‌برانگیزی درباره انقلاب وجود ندارد

خبرگزاری فارس: رضا رهگذر (سرشار) درباره داستان و

 رمان‌هایی که درباره انقلاب نوشته شده،‌ گفت:

اثری بحث برانگیز در این حوزه نداریم، چون بیشتر نویسنده‌ها از دست یکدیگر

 کپی‌برداری می‌کنند.

 

به گزارش خبرگزاری فارس، رهگذر در گفت‌وگو با ستاد خبری

 

 نخستین جایزه جشن بزرگ داستان انقلاب در خصوص فاصله

 

کوتاه انقلاب تا دفاع مقدس و نقش نویسندگان در این میان گفت:

 

در این بخش نیز نویسندگان ما نتوانستند این دو موضوع

 

را خوب از هم جدا کنند، بنابراین بیشتر کارها سطحی نوشته شد.


 

وی همچنین درباره ناشرانی که آثار ادبیات انقلاب را به چاپ می‌رساند،

 

گفت:

 

متاسفانه این ناشران در بخش توزیع آثار آنگونه که می‌بایست،

 

موفق نیستند.


وی ادامه داد: این ناشران اغلب سست هستند و تلاشی

 

 برای چاپ و توزیع آثار

 

انقلاب در تمام نقاط کشور نمی‌کنند.


رهگذر در ادامه تاکید کرد: کتاب‌هایی همچون "مدار صفر درجه"

 

 با آنکه نگاهیموافق با ارزش‌های انقلاب ندارد، اما از

 

 لحاظ فنی قوی نوشته شده است.

 

بنابراین ما باید از مخالفان خود درس آموخته تا ارزش‌های انقلاب

 

را در آثاری ارزشمند به مخاطب معرفی کنیم.


 

رهگذر نویسنده " آنک آن یتیم نظرکرده" با ابراز مخالفت

 

نسبت به جشنواره‌های مقطعی اظهار داشت:

 

جشنواره‌ها باید هر ساله برگزار شوند تا آثار جدید نویسندگان مورد

 

 ارزیابی قرار بگیرد،

 

 در غیر این صورت این فاصله‌ها باعث عرضه همیشگی آثار قدیمی

 

 می‌شود.


رهگذر در تصریح ویژگی‌های داوران جشن داستان انقلاب افزود:

 

 داوران باید  شجاع باشند،

 

انقلاب را فهمیده و به آن اعتقاد کامل داشته باشند و در یک کلام با تقوا

 

 و با سواد باشند

.
نویسندگان، می‌توانند آثار داستانی خود با درون‌مایه انقلاب اسلامی

 

را تا نیمه اول دی ماه سال 1386 به دبیرخانه "جشن بزرگ داستان"

 

 ارسال کنند.


دبیرخانه این جایزه در:

 

 تهران- تقاطع خیابان حافظ و سمیه- حوزه هنری- مرکز

 

 آفرینش‌های ادبی-

 

کارگاه قصه و رمان (دبیرخانه جشن بزرگ داستان)

 

 صندوق پستی: 1677/15815 واقع شده است.


انتهای پیام/ش