شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

شـعر وادبـیات /هـنری -اجتماعی - جستجوگر(f.sh)

شعر وادبیات از شاعران همراه با مطالب گوناگون

گفت¬وگویی کتبی با بهروز شیدا

giovedì
گفت¬وگویی کتبی با بهروز شیدا

منبع:
 





تصویر زخم
 

گفت­وگویی کتبی با بهروز شیدا

 

شاهرخ تندروصالح*

گفت­وگو یکی از ژانرهای ادبی در جهان معاصر است؛ با این چشم­انداز که می­تواند
 
 زمینه­های گفتمانِ انتقادی ـ تحلیلی بین نویسندگان، نظریه­پردازان و اهل قلم و اندیشه را
 
 مهیا سازد. جامعة جوان ادبی امروز ایران، با مسائلی نوظهور و گاه تجربه نشده روبروست
 
 که پرداختن به چیستی و کیفیت آن­ها، مجالِ گفت­وگوی صاحبنظران را می­طلبد.
 
به عبارتی جستجو در مضامینِ فرضیه­های وارداتی ادبی، بحث پیرامون نظریاتِ ادبی
 
 و بازشناسی هنجارها و ریخت­شناسی گونه­های ادبی، از عمده­ترین مباحثی است که
 
 در گفت­وگوهای تخصصی قابل بیان شدن هستند. شناسه­های ادبیاتِ امروز ایران در
 
 حوزه­های داستان و شعر به خوبی زمینه­های پرداختن به این مهم را نشان می­­دهند
 
 
. از سوی دیگر، آسیب­شناسی ادبیات ما موضوعی فراگیر است که امکان آن،
 
 در مرحلة نخست، در قالب گفت­وگوهایی تخصصی وجود دارد.
با اندک تأملی بر وضعیت موجود بازار تولیدات ادبی، می­بینیم که در وهلة نخست
 
 اهل قلم از موضوعی دیرپا نقل و حدیث بسیاری دارند که عمده­ترین وجه مشخصة آن
 
 مخاطب آثار ادبی است.
گرایشاتِ مدرنیستی و پُست مدرنیستی در جای خود، موضوعی دیگر است که می­توان
 
آن را مهم­ترین دغدغة تولیدکنندگان آثار ادبی در ایران امروز شمرد. با این اوصاف به
 
 نظر می­رسد که فرایند مدرنیزاسیون در ادبیاتِ ایران با موانع و محدودیت­هایی روبروست
 
 که جهان معاصر تجربة چندانی از آنها ندارد. مسائلی چون علایق فردی در نقد ادبی،
 
 هنجارگریزی­های نقد امروز در ایران، ممیزی­های متعدد و سلیقه­ای، تأثیر ترجمه بر بافت
 
ساختارهای ادبی ایران، مخاطب­گریزی و اقتصاد ایستای نشر فرهنگ، گره­گاه­های فلسفی
 
 در آثار ادبی، ترکیب ایده­های سیاسی با ادبیات، پیشی گرفتن ادبیاتِ سیاسی از ادبیاتِ ناب،
 
 نقش مطبوعات در اُفت و خیزهای ادبی دوران معاصر و گسستِ معرفتی ـ اندیشه­ای بین
 
 نسل­های ادبی، همه و همه از موضوعات قابل ارائه در طرح مدرن­سازی ادبیات ایران هستند.
 
 ادبیات تبعید و مهاجرت ایران نیز از شاخص­ترین موضوعاتی است که می­تواند افق تأویلی
 
مجموعه مسائل امروز ما را در خود داشته باشد.

متن حاضر یکی از گفت­وگوهای مکتوب من با نویسندگان مهاجر ایران پیرامون ادبیات تبعید
 
و مهاجرت ایران است.
 
مکتوب از این نظر که نه هم­دیگر را دیده­ایم و نه رویاروی یک­دیگر نشسته­ایم. گپ نیست
 
. تلاش داشتم تا گفت­وگو صورتی آکادمیک داشته باشد. در آغاز، من پرسش­هایی را که
 
پیرامون ادبیات تبعید و مهاجرت ایران طرح کرده بودم، برای بهروز شیدای نویسنده و منتقد
 
 فرستادم. توضیحم همراه با متن پرسش­ها این بود: تأملی بر چیستی نوشتن نویسندة ایرانی
 
در سرزمین دیگران. او نیز با مهربانی و لطف خود مرا شرمنده کرد؛ که مهربانی سنگ­بنای
 
 نخست اعتماد بر باد رفتة ماست. باری، وقت گذاشت و پاسخ پرسش­ها را نوشت و
 
 در مهرماه 1384 برایم ایمیل کرد. در ذیل متن ارسالی بهروز عزیزم من ملزم به رعایت
 
 امانت­داری متن شده بودم. ممیزی بیمار مطبوعات ایران فرصت نشر نمی­دهد. نمونه­اش
 
 گفت­وگوی من با مجید روشنگر که صفحه­گردان ادبیات روزنامة اعتماد ملی شلاق بر
 
 آن کشید. من از نوشتن در مطبوعات سرخورده­ام؛ از شرق گرفته تا آن­ها که رخ در
 
 نقاب ممیزی کشیده­اند. تا امروز که بهروز شیدا آن را برای انتشار در اختیار باران گذاشت،
 
 بر قول خود بودم. اکنون خوشحالم که مجلة باران افقی برای آن گشوده است. با هم این
 
گفت­وگو را می­خوانیم .
-
ادبیات مهاجرت و تبعید ایران از نظر شما دارای چه قدمتی است؟

تبعید جزای تفاوت با قدرت­مداران است؛ جاری در همه­ی تاریخ؛ جاری در تاریخ سرزمینِ
 
ما نیز؛ در سفرهای حلاج، شهرگردی­های سهروردی، خانه­به­دوشی­های عین­القضات.
 
 نمونه­های دیگری هم هست؛ در سکونت شاعران سبک هندی در دربار پادشاهان هند
 
در دوران صفویه؛ در سکونتِ زین­العابدین مراغه­ای، فتحعلی آخوندزاده، طالبوف تبریزی
 
 در شهرهای کشورهای شرقی در دورانِ قاجاریه؛ در سکونتِ احمد شاملو،
 
 غلام­حسین ساعدی، رضا براهنی در پایتخت­های کشورهای غربی در دوران پهلوی
 
. تبعید پُرهیاهوی ما اما، با سرکوبِ نیروهای مخالفِ جمهوری­ی اسلامی آغاز می­شود؛
 
 در پایان خردادماه 1360 هجری­ی شمسی.
-
به نظر شما مشخصه­های اصلی ادبیات مهاجرت و تبعید ایران چیست؟

برای پاسخ به این پرسش بر دو مبنا حرکت می­کنیم: نخست مشخصه­های عمومی­ی ادبیاتِ
 
 خارج از کشور را برمبنای مشخصه­های عمومی­ی ادبیات داخل کشور می­نگریم؛
 
 آن­گاه در سطحِ انواعِ گوناگونِ ادبی به ماجرا می­پردازیم؛ در سطحِ رمان، شعر،
 
 داستان کوتاه، نقد و پژوهشِ ادبی. هم این­جا، اما، بگویم، که در پاسخ پرسش­های شما
 
از عبارتِ ادبیاتِ خارج از کشور استفاده می­کنم تا به توضیحِ تفاوتِ ادبیاتِ تبعید و
 
 ادبیاتِ مهاجرت مجبور نشوم.
 

بخشِ غالبِ ادبیاتِ سیاسی­ی خارج از کشور برمبنای ستیز اعضای اپوزیسیون
 
 با جمهوری­ی اسلامی یا زندان­های جمهوری­ی اسلامی نوشته شده است
 
؛ به عنوانِ نمونه: داستان­­های کوتاه مرایی کافر استِ نسیم خاکسار، دوزخیان بهشتی­ی
 
علی­عرفان؛ چهار فصلِ ایرانی­ی قاضی ربیحاوی؛ رمان­های مونولوگِ پاره پاره­ی شاعران
 
 شمای اکبر سردو­زآمی­، نه توی عشق و کین تعزیه­داران سردار صالحی.
 
 ادبیاتِ سیاسی­ی داخل کشور بسیاری از اوقات برمبنای ستیز در جبهه­ی جنگ ایران و عراق؛
 
 به عنوان نمونه: دل­ دلدادگی­­ی شهریار مندنی­پور؛ بسیاری از اوقات برمبنای روایتِ
 
 
 انقلاب اسلامی؛ به عنوان نمونه رازهای سرزمینِ من رضا براهنی؛ بسیاری از
 
 اوقات برمبنای ستیز اعضای اپوزیسیون با رژیم شاه یا زندان­های رژیم شاه؛
 
 به عنوان نمونه: روضة قاسمِ امیر حسن چهل­تن، بادها خبر از تغییر فصل می­دهندِ
 
جمال میرصادقی. ادبیات خارج از کشور موضوع تبعید را در چهره­ی درد، بحران،
 
پرسش نگریسته است؛ به عنوان نمونه: رمان­های بدون شرح، شرح حال نسلِ
 
 خاکستری­ی مهدی استعدادی شاد، نه دیگر تک نه دیگر تابِ حسین نوش­آذر، بادنماها
 
 و شلاق­های نسیم خاکسار، تبعیدی­های محسن حسام، در سفرِ مهشید امیرشاهی، تثلیث جادوی
 
 منصور کوشان. مجموعه داستان­های پرواز جواد جواهری، خیابان طولانی­ی محمود فلکی.
 
ادبیات داخلِ کشور موضوع تبعید را در چهره­ی انسان­هایی چند شخصیتی و گم­کرده­راه؛
 
 به عنوان نمونه: رمان­های ثریا در اغماء اسماعیل فصیح، آینه­های دردار هوشنگ گلشیری.
 
 
ادبیات خارج از کشور زبان اروتیک را به یکی از عناصر اصلی­ی خود تبدیل کرده است
 
 
 زبان­های غیرفارسی را در متنِ فارسی به­کار گرفته است، در بیان خشم و میل هیچ محدودیتی
 
 نجسته است. ادبیات داخل کشور در همه­ی این موارد دست بسته بوده است. ادبیات خارج
 
از کشور ماجرای گریز از ایران از راه­های پُرکوسه، پُرترس و پُربرف و پُرتجاوز و پُرشگفتی
 
 را بارها تصویر کرده است؛ به عنوان نمونه: رمان­های پایان یک عمر داریوش کارگر،
 
 در آنکارا باران می­باردِ حسین دولت­آبادی، روایت­های پرسه درکوچه پس­کوچه­های ناآشنای
 
 اکبر سردوزآمی، مجموعه داستانِ عروس دریایی­ی داریوش کارگر. ادبیات داخل کشور به
 
 این ماجرا چندان نپرداخته است. در ادبیاتِ زنانه­ی خارج از کشور میل به تجدد و
 
تن­کامه­گی به عریانی تصویر شده است؛ به عنوان نمونه : مجموعه داستان­های
 
 بریده­­های نور مهرنوش مزارعی، رمانِ شالی به درازای جاده­ی ابریشم مهستی شاهرخی.
 
 رمان زنانه­ی داخل کشور به دو شاخه تقسیم می­شود؛ شاخه­ای به سوی تصویر تن­کامه­گی
 
 و تجدد رو کرده است، شاخه­ای به سوی ستایش سنت­ها؛ به عنوان نمونه در گروه اول:
 
 
 رمان­های انگار گفته بودی لیلی­ی سپیده شاملو، آسمان خالی نیست شیوا ارسطویی،
 
 پرندة من فریبا وفی؛ در گروه دوم: رمان­های یلدا و رهایی­ی مه­کامه رحیم­زاده،
 
 دیانا که بود زهرا زواریان، قصه زندگی ستاره نصیریان.
در زمینه­ی رمان شباهت­هایی بینِ نوعی از رمان و بخشِ غالب رمانِ خارج از کشور
 
 و بخشی از رمان داخلِ کشور دیده می­شود. بر این مسئله تامل کنیم: رمان داخلِ کشور
 
 را از زاویه­ای می­توان به سه گروه تقسیم کرد: رمان پاورقی­گونه، رمان اسلامی،
 
 رمان کیفی. در رمان کیفی نیز می­توان دو گروه تشخیص داد: رمان­هایی که عناصر
 
 عمده­ی گفتمانِ فرهنگِ ایرانی را در خود بازتولید می­کنند. رمان­هایی که در مقابل عناصر
 
 عمده­ی گفتمان فرهنگِ ایرانی می­ایستند. مراد من از عناصر گفتمانِ فرهنگ ایرانی این
 
 عناصر است: حضورِ جدالی آشتی­ناپذیر میانِ اردوی نیکی و اردوی بدی، ترجیحِ قلمرو
 
 جان بر قلمرو غریزه، باور به ظهور مُنجیانی که سرانجام پیروزی­ی اردوی نیکی را
 
ممکن خواهند کرد، ترجیح کلیتِ آرمانی بر نیازهای فردی، امید به تحقق یک آرمان­شهر،
 
 ترجیح عمل بر اندیشه­ی غیرعرفانی­­ای که منجر به عمل نمی­شود. بخش عمده­ی رمان خارج
 
 
 از کشور با رمان کیفی­ی داخل کشور که در مقابلِ گفتمانِ فرهنگِ ایرانی می­ایستد، هم­خوانی
 
 نشان می­دهد؛ به عنوان نمونه؛ در میان رمان­های خارج از کشور:
 
 خسرو خوبان رضا دانشور، چاه بابل رضا قاسمی، سوره­الغراب محمود مسعودی،
 
 سایه­ها­ی محمود فلکی؛ نگاتیو هومن عزیزی. در میان رمان­های داخل کشور:
 
شاه کلید جعفر مدرس صادقی، خاطرات خیس یک مرده­ی محمد محمدعلی، سو
 
ءقصد به ذات همایونی­ی محمدرضا جولایی.
در زمینه­ی شعر در خارج از کشور تنوع موج­ها اندک است، شعر زنانه­ی اروتیک
 
 جایگاهی ویژه دارد، اندوه روزمره­گی بسیار به چشم می­خورد، تعمق فلسفی چهره می­کند،
 
 شعر مفهوم­گرای سیاسی بسیار سروده می­شود؛ در شعر داخلِ کشور تنوع بسیار است؛
 
 شعر مفهوم­گرای سیاسی کم­تر به چشم می­خورد؛ مکتب­های بسیار چهره می­کنند؛ از
 
 آن میان شعر حرکت، شعر سینمایی، شعر چندصدایی، شعر غزلِ جدید، شعرِ گفتار،
 
 شعرِ چندلحظه­ای­.
نکته­هایی را که در موردِ شعر و رمان گفتم می­توان در هم آمیخت و در مورد داستانِ کوتاه
 
 بیان کرد: در داستانِ کوتاه در خارج از کشور حادثه محوری­تر است، روی­کرد مدرنیستی
 
 بیش از روی­کردِ پسامدرنیستی به چشم می­خورد، به موضوع­هایی مثل بحران دو جنس،
 
 فشار سنت، تن­کامه­گی­، ویرانی­ی روزمره­گی، اختلاف دو نسل، شکست، پدرسالاری،
 
 بیهوده­گی در جوامع مدرن، بحران مردانه­گی و شورش زنانه­گی توجه بسیار می­­شود
 
؛ به عنوان نمونه: مجموعه داستان­های دوازدهمی­ی بهمن فرسی، سلاح سردِ علی عرفان
 
 
، رخِ جواد جواهرِی، زمانی عاشق بودمِ کوشیار پارسی، فردا می­بینمتِ سودابه اشرفی،
 
 پرسه­ی خسرو دوامی، یک روز آفتابی­ی حسین نوش­آذر. در داستانِ کوتاه داخل کشور
 
 از تن­کامه­گی، بحران مردانه­گی، شورش زنانه­گی، بیهوده­گی در جوامع مدرن کم­تر نشان­
 
 به چشم می­خورد.
در زمینه­ی نقد ادبی در خارج از کشور به جنبه­ی پژوهشی توجه بسیار می­شود،
 
 نظریه­پردازی و نقدِ عملی درهم می­آمیزد، به زبان شاعرانه توجه می­شود،
 
 روی­کردهای گوناگون نقد به کار گرفته می­شود، جنبه­ی کشف اهمیت ویژه دارد،
 
از ترجمه­ی اندیشه­های نظری کم­تر اثر هست؛ به عنوان نمونه مقدمه­ای بر ادبیات
 
 تبعیدِ ملیحه تیره­گل، اسلامی­نویسی، ذهن در بند، زمینه و پیشینه اندیشه ستیزی
 
 در ایران اسد سیف، ما و قهقرا، شاعران و پاسخ زمانه، در ستایش تبعید مهدی
 
استعدادی شاد، روانکاوی و ادبیات، دو متن، دو انسان، دو جهان حورا یاوری،
 
 در سوک آبی­ی آب­ها، از تلخی­ی فراق تا تقدس تکلیف،گم­شده در فاصله­ی دو اندوه،
 
 تراژدی­های ناتمام در قاب قدرت، پنجره­ای به بیشه­ی اشاره، مخملِ سرخ رویا،*
 
 نوشته­ی خود من. همه­ی این عناصر را شاید بتوان در نقد داخل کشور نیز جست؛
 
 هر چند که در داخلِ کشور نقد روزنامه­نگارانه بسیار به چشم می­خورد؛ ترجمه­ی آثار
 
 نظریه­پردازانِ غرب بسیار دیده می­شود. به عنوان نمونه؛ به رسمِ تفأل: لَکان، دریدا،
 
 کریستوا، نوشته­ی مایکل پین، ترجمه­ی پیام یزدانجو، ادبیات پسامدرن، مجموعه­گزیده­ها،
 
ترجمه­ی پیام یزدانجو، لذت متن، نوشته­ی رولان بارت، ترجمه­ی پیام یزدانجو،
 
مارکسیسم و نقد ادبی، نوشته­ی تری ایگلتون، ترجمه­ی اکبر معصوم­بیگی،
 
 درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات، نوشته­ی رابرت اسکولز، ترجمه­ی فرزانه طاهری،
 
 زبان شناسی و ادبیات، مجموعه مقاله­ها، ترجمه­ی کوروش صفوی، زیبایی­شناسی
 
 و ذهنیت: از کانت تا نیچه، نوشته­ی آندرو بووی، ترجمه­ی فریبرز مجیدی،
 
وصیت خیانت­شده، نوشته­ی میلان کوندرا، ترجمه­ی فروغ پوریاوری، نظریة رمان،
 
 نوشته­ی گئورک لوکاچ، ترجمه­ی حسن مرتضوی.
-
-

-
-
آیا تبعید یک قلمرو جغرافیایی خاص دارد؟

خیر! تنها تبعیدِ جغرافیایی، یک قلمرو جغرافیایی­ی خاص دارد.
 
تبعید­های دیگری هم هست. تبعید از خویش؛ یعنی تناقض با خویش
 
. تبعید از فرهنگِ غالب؛ یعنی تناقض با بسیارانی که صدای انسان را درنمی­یابند؛
 
تبعید از رژیمِ حاکم؛ یعنی تناقض با حکومتی که تنها ترس و کوچکی می­آفریند.
 
تبعید از جاودانه­گی؛ یعنی­ جان­سختی­ی اضطرابِ مرگ در وجود؛ تبعید از جهان؛
 
 یعنی بی­باوری به رهایی­ی سیاسی­ ـ اجتماعی­ی انسان. تبعید دوری است؛
 
 تبعید جغرافیایی اما تنها دوری­ی جغرافیایی نیست؛ حسِ بی­بدیل ناتوانی در
 
مقابل قواعد بازی­های ناآشنا است؛ حس بی­بدیلِ شنیده نشدن زبانِ مادری
 
 در کوچه­ها؛ حس بی­بدیل به یغما رفتنِ گذشته؛ حس بی­بدیل دوپاره­گی
 
 در غروبِ پُربغضِ پارک­های عصرِ یک­شنبه.
-
به نظر شما تبعید، مهاجرت، پناهندگی و مسائلی از این دست بزرگترین
 
 تاثیراتش را بر روی کدام­یک از ویژه­گی­ها و مشخصه­های آثار ادبی گذاشته
 
 و نشان می­دهد؟

این پرسش همان پرسش شماره­ی دو است در قالبی دیگر.
 
-
تأثیرپذیری یا تاثیرگذاری، کدامیک از این پدیده­ها بیشترین ساختارشناسی
 
 ادبیات مهاجرت و تبعید را معلوم می­سازد؟
تأثیرپذیری.
-
زبان گفتاری و نوشتاری به عنوان ارکان اصلی ارتباطات بینازبانی و
 
 بینا فرهنگی مطرح اند. به نظر شما در ادبیات مهاجرت و تبعید ایران این
 
 عناصر چگونه به حیات خود ادامه می­دهند؟
گمان نمی­کنم تقسیم زبان به دو حوزه­ی «گفتاری و نوشتاری در ادبیات»
 
 چندان دقیق باشد؛ یا همه­ی ماجرا را بیان کند. به ویژه در بیست­ سال گذشته،
 
بحث­های گوناگونی در این زمینه در جریان بوده است؛ با این­ همه با کمی مسامحه:
 
ناگفته روشن است که زبان گفتاری ( زبانِ گفت­وگو؟ زبان کوچه؟) در یک متنِ ادبی
 
چنان منعکس می­شود، یا باید منعکس شود، که در میان حاملان آن زبان بیرون از
 
متنِ ادبی جاری است. «زبان گفتاری»­ی ایرانیان در خارج از کشور، بنابراین، زبانی
 
 است به­تمامی متفاوت با زبان «گفتاری­»ای که در رمان­هایی
 
 چون کابوس سیامک گلشیری، شهر بازی­ی حمید یاوری، عادت می­کنیمِ
 
 زویا پیرزاد، پستی­ی محمدرضا کاتب، آداب بی­قراری­ی یعقوب یادعلی،
 
 پاگردِ محمد حسن شهسواری می­بینیم. در ادبیات ِ خارج از کشور از
 
 
 عباراتی مثل از آب­گوشت به بالا حرف زدن، آنتن دادن، مخ را تیلیت کردن،
 
 خفن بودن، تو نخاع کسی زدن اثری نیست. «زبانِ گفتاری­»ی دیگری هست:
 
 زبانِ دوزبانی­ی نسل کنونی از یک­سو و زبان «کوچه­»­ی «نسلِ گذشته» از سوی دیگر
 
. سایه­ی این دو زبان، به عنوان نمونه، در رمان­های کافه رنسانس ساسان قهرمان،
 
 اتفاق آنطور که نوشته می­شود می­افتدِ ایرج رحمانی، تابستان تلخ رضا علامه­زاده،
 
 بچه­های اعماقِ مسعود نقره کار، برادرم جادوگر بودِ اکبر سردو­زآمی،
 
 مجموعه داستان­های یاد و رویای تهران مهدی استعدادی شاد، سرسفره­ی خویشان
 
حسین نوش­آذر، نبات سیاه بهمن فرسی، مردی در حاشیه­­ی شهرام رحیمیان پیدا است.

در زمینه­ی «زبان نوشتاری» هم شاید تنها باید گفت: «زبان» بسیاری از نویسنده­گانِ
 
 خارج از کشور زبانی است درست، محکم و متشخص. طبیعی است که لغزش­های زبانی
 
در صحنه­ی ادبیاتِِ خارج از کشور نیز دیده می­شود؛ همان­گونه که در صحنه­ی
 
 ادبیاتِ داخلِ کشور دیده می­شود. این جمله­ی اسطوره­ای که زبان فارسی در خارج از کشور
 
امکان رشد ندارد، به عصرِ ما تعلق ندارد.
-
اگر بپذیریم که محدودیت زبانی و یادگیری آن در مخاطب­پذیری آثار ادبی ایرانیان
 
موثر است، آیا زبان فارسی توانسته است با رویکردهای فراگیر در فرهنگ میزبان
 
 به مخاطب جهانی برسد؟
 
- خیر نتوانسته است.
 
-
به نظر شما عمده­ترین موضوعاتِ آثار ادبی­ نویسنده­گان ایرانی در قلمرو
 
 فرهنگ آمریکایی و اروپایی چیست؟
نخست باید به این نکته توجه کرد که «ادبیاتِ تبعید – مهاجرت» پیکری یک­پارچه نیست.
 
ما یک «ادبیاتِ تبعید – مهاجرت» نداریم، دوران­های گوناگون «ادبیاتِ تبعید – مهاجرت» 
 
داریم شاید.

ادبیاتِ خارج از کشور را شاید بتوان به سه دوران تقسیم کرد. دورانِ اول را
 
دورانِ تازه­گی­ی زخم می­خوانیم. در این دوران رنج­های سرزمین­ِ پشتِ­سر از یک­سو
 
 و اندوه غربتِ پیش­رو از سوی دیگر، خاستگاه ادبیاتِ خارج از کشور است؛ خاستگاه
 
 موضوع­هایی چون زندان­های جمهوری­ی اسلامی، شکنجه، اعدام، گریز از ایران،
 
 بحران دو جنس، حضور نژادپرستی در جامعه­ی میزبان؛ دوران دوم را دورانِ تعمق
 
 در ریشه­­های فرهنگی­ی سرزمینِ پشتِ­سر می­خوانیم. در این دوران جست  ­وجوی
 
یک گناه جمعی خاستگاهِ ادبیاتِ خارج از کشور است. به روایتِ ادبیاتِ خارج از کشورِ
 
 این دوران یک گناه جمعی سبب­ساز موقعیتِ کنونی­ی انسانِ ایرانی­ است؛ سبب­سازِ
 
 شکنجه، جنگ، تنهایی، بی­رحمی، زندان، فروپاشی. گناه جمعی خود را در دو نوع تکرار
 
 نشان می­دهد: تکرارِ طولی، تکرارِ عرضی. مراد از تکرار طولی نگاهی است که ریشه­ی
 
 کنش­ها، تنش­ها، خسته­گی­ها، خشونت­ها، ناصبوری­ها، شکست­های انسان ایرانی را
 
 
در بنیان­های فرهنگی­ی یک سرزمین می­جوید. به روایت ادبیاتِ خارج از کشورِ این
 
دوران تکه­ای از رستم، گوشه­ای از حلاج، ذره­ای از میترا، چیزی از امام حسین، قطره­ای از
 
سیاوش، بخشی از ابن سینا در انسانِ ایرانی زنده­گی می­کند؛ بهره­ای از اسطوره­ی ایرانی،
 
حماسه­ی ایرانی، عرفان اسلامی - ایرانی، فلسفه­ی اسلامی. مرادِ ما از تکرار
 
 
 عرضی تقدیری هستی­شناسانه است. انسان شر مطلق­­ است و بی­گناهی­ی لحظه­ا­ی­ی
 
 او تنها نشان آن که شر وجود برای تحقق خویش موقعیتِ مناسب نیافته­ است.
 
 به روایت بخشِ غالبِ ادبیاتِ خارج از کشورِ این دوران از یک­سو گفتمانِ
 
غالبِ فرهنگ ما باری است بر شانه­های خسته­­ی انسان ایرانی، از سوی دیگر نوعِ
 
 انسان چنان تشنه­ی قدرت است که چون در موقعیت مسلط قرار بگیرد، از او
 
 توقعِ رعایت و عدالت نمی­توان داشت. دوران سوم ادبیاتِ خارج از کشور را
 
 دورانِ تعمقِ هستی­شناسانه می­خوانیم. در این دوران جست­وجوی ریشه­ی
 
 سرگردانی­های نوع انسان خاستگاه ادبیاتِ خارج از کشور است؛ خاستگاه
 
 جنگل پرسشی که
 فراروی نوع انسان روییده است: مدرنیته یا سنت؟ زمین یا آسمان؟ زنانه­گی یا مردانه­گی؟
 
 چپ یا راست؟ زنده­گی­ی مشترک با جنسِ مخالف یا تنهایی؟ پرسش­هایی که خاستگاه
 
موضوع­هایی چون کودکی، تنهایی­­، بحران دو جنس، پیری، مرگ، خسته­گی­ی پرسش،
 
 سنگینی­­ی پاسخ اند.
-
آیا کشورهای میزبان ادبیات مهاجرت و تبعید ایران توجهی به تولیدات اندیشه­ی ایرانیان
 
 در قالب آثار ادبی دارند؟ این توجهات چگونه خود را نشان می­دهند و در قالب چه رفتارهایی
 
 ابراز می­شوند؟
پاسخ به این پرسش احتیاج به دست­یابی به همه­ی نشریه­های ادبی­ی­ همه­ی کشورهایی
 
 دارد که نویسنده­گان ایرانی در آن­ها مهمان اند؛ پژوهشی عظیم مبتنی بر شناخت زبان­های
 
 بسیار؛ یک مأموریت ناممکن. تنها می­توانم بگویم کشورهای میزبان، البته،
 
 در نشریه­های ادبی، محفل­های ادبی، محفل­های دانشگاهی به ادبیات خارج از کشور
 
 به اشکالِ گوناگون توجه نشان می­دهند. این توجه اما نه استوار بر برخوردی نظام­مند
 
که استوار بر واکنش­های موردی است.
-
آثار کدام طیف از نویسندگان و خلاقان ادبی ایرانیان خارج از کشور دارای مخاطب
 
 بیشتری است؛ نویسندگان زن یا مرد؟

ارزیابی­ی این موضوع ممکن نیست. تعدادی از کتاب­های نویسنده­گان زن، تعدادی
 
 از کتاب­های نویسنده­گان مرد.
-
بیشترین بالندگی ادبیات مهاجرت و تبعید ایران را به ترتیب در کدام رشته می­دانید؟
 
 ادبیات داستانی، ادبیات منظوم، نمایشنامه نویسی، نقد ادبی، مباحث تئوریک؟

در همه­ی این انواع «بالنده­گی» دیده می­شود. در دورانی در «رشته­ای»، در دورانی
 
 در «رشته­ی دیگر». در دوران اول شاید در ادبیاتِ داستانی. این روزها شاید در شعر،
 
 به ویژه شعر زنانه. میزان «بالنده­گی»­ی نوع­های ادبی، البته، نیاز به دقت بیش­تر دارد؛
 
بحثِ مفصل­تر.
-
مطبوعات ایرانیان خارج از کشور را در حوزه ادبیات از نظر برخورداری از
 
 انسجام و روشمندی در انتشار، موضوع­یابی و سایر مباحث ژورنالیستی در چه
 
مرتبه­ای می­بینید؟
داوری در مورد مرتبه­ی یک نشریه­ی ادبی هنگامی که محکِ کمی­ی مشترکی وجود ندارد،
 
 همیشه جدال برانگیز است. اما پرسش شما را شاید بتوان این­گونه پاسخ داد:
 
 نشریه­های فارسی­زبانِ خارج از کشور در طولِ بیست سال گذشته بی­تردید
 
در زمینه­­های شکل، محتوا، تنوع مطالب گام­های بلندی برداشته­اند، هرچند که بسیاری
 
از آن­ها از عدم تداومِ انتشار رنج برده­اند.
در خارج از کشور، هم­چون داخل کشور، با نشریه­های گوناگونِ فرهنگی، ادبی، سیاسی
 
 روبرو هستیم. برمبنای گرایشِ غالب شاید بتوان نشریه­های ادبی­ی خارج از کشور
 
 را به پنج نوع تقسیم کرد: نشریه­های فرهنگی، ادبی؛ مبتنی بر محوریتِ ادبیاتِ کلاسیک؛
 
به عنوان نمونه: ایران­نامه به مسئولیت هرمز حکمت، ایران­شناسی به مسئولیتِ جلال متینی
 
. نشریه­های فرهنگی، ادبی؛ مبتنی بر محوریت ادبیات مدرن؛ به­ عنوان نمونه: افسانه به
 
 مسئولیتِ داریوش کارگر، کبود، به مسئولیتِ بهزاد کشمیری­پور، بهنام باوندپور،
 
سنگ به مسئولیتِ حسین نوش­آذر، عباس صفاری، و خودِ من، نامه­ی کانون، به
 
 تناوب، به مسئولیتِ غلام­حسین ساعدی، اسماعیل خویی، نسیم خاکسار، منصور خاکسار،
 
 مجید نفیسی، مکث به مسئولیت مرتضا ثقفیان، باران به مسئولیتِ بهزاد کشمیری­پور،
 
 مسعود مافان. نشریه­های سیاسی، ادبی؛ به عنوان نمونه: آرش به مسئولیت پرویز قلیچ­خانی،
 
سیمرغ به مسئولیت مرتضا میر­آفتابی. نشریه­های ادبی، سیاسی؛ به عنوان نمونه: چشم­انداز
 
 به مسئولیت ناصر پاکدامن، شهرام قنبری. نشریه­های ادبی، روزنامه­نگارانه؛
 
 با محوریت ادبیات مدرن؛ به عنوان نمونه: بررسی کتاب به مسئولیت مجید روشنگر،
 
 دفترهای هنر به مسئولیت بیژن اسدی­پور.
-
آیا به نظر شما نویسندگانمان در مهاجرت یا تبعید با سانسور مواجه می­شوند؟
 
 با خودسانسوری چطور؟
سانسور دولتی به هیچ عنوان. خودسانسوری­ی هیچ­کس نیز قابلِ اثبات نیست.
 
 خودسانسوری را تنها کسی که خود را سانسور کرده است، می­تواند اعتراف کند.
 
 اما تردیدی نیست که همیشه مرزی وجود دارد میان «باوری راستین» و باوری برآمده
 
 از پیشینه­ی تاریخی، فشار ارزش­های غالبِ اجتماعی، فشار رسانه­ها، ترس از تفاوت.
 
 شاید تنها به یاری­ی شورش مداوم در برابر ترس از فشارِ تقدس­های کنترل کننده و ارزش­های
 
اجتماعی بتوان بر خودسانسوری غلبه کرد.
-
تردیدی نیست که ادبیات خارج از کشور نیز به دلیل پیشینه­­ی تاریخی­ی پُراستبداد از یک­سو
 
و فشار جهان رسانه­ها از سوی دیگر، گاه از نوعی خودسانسوری رنج می­برد. خودسانسوری
 
 کجا اعمال شده است؟
 
نمی­دانم.
-
عمده­ترین تابوهای ذهنی ایرانیان در تبعید و مهاجرت را چه تابوهایی می­دانید؟

تصور می­کنم «تابو» از نوعی شیفته­گی متولد می­شود؛ یک شیفته­گی که گاه از ترس برمی­آید،
 
 گاه از مقایسه. انسان تبعیدی­ی ایرانی از دالان ترس و سرکوب گذشته است. پس می­تواند
 
 شیفته­ی جهانی شود که در آن بی­ترس کتاب می­خواند، در ساحل دریا در کنار یار تن می­سوزاند؛
 
 در بارهای پردود مستانه می­رقصد؛ شیفته­ی جامعه­ی میزبان. در پاره­ای از آثار ادبیاتِ خارج از کشور تابوهای برآمده از شیفته­گی به جامعه­ی میزبان دیده می­شوند. تابوهای برآمده
 
 از شیفته­گی به بویِ خوب کوچه­های جوانی نیز هستند؛ تابوی برآمده از سرزمینِ پُشتِ­سر؛
 
 تابوی برآمده از جان­سختی­ی عناصر ریشه­دار یک فرهنگ.
 
انسان تبعیدی­ای ایرانی انگار همیشه درگیر مقایسه، شوک، یا نابه­هنگامی است؛
 
 درگیر جهانی دوقطبی که جز تعظیم در برابر یک قطب­اش گزیری نیست. «تابوهای» انسان
 
ایرانی در تبعید از نوعی «دوشقه­گی» بر می­آید.
-
تأثیر قلمروهای جغرافیایی و فرهنگی خارج از کشور را بر روند آثار ادبی ایرانیان
 
 چگونه ارزیابی می­کنید؟

«قلمروهای جغرافیایی و فرهنگی» بی­تردید بر ادبیاتِ خارج از کشور موثر بوده است؛
 
بر مکان­ها، زبان­ها، درون­مایه­ها، شخصیت­ها، موضوع­ها، شکل­ها. همنوایی­ی شبانه­ی
 
ارکستر چوب­های رضا قاسمی مُهر کشورِ فرانسه را بر خود دارد. اتفاق آنطور که نوشته
 
 می­شود می­افتد ایرج رحمانی مُهر کانادا را، به بچه­ها نگفتیمِ ساسان قهرمان مُهر کانادا را،
 
 فریدون سه پسر داشت عباس معروفی مُهر آلمان را. مقدمه­ای بر ادبیات معاصر دانمارکِ اکبر
 
سردوزآمی مهرِ دانمارک را.
-
چه بخشی از مواهب اندیشه­ی دنیای مدرن را در آثار ادبیات در تبعید ایران می­توان دید؟

منظور شما از مواهب را به خوبی نمی­فهمم. تنها می­دانم ادبیاتی که فشارِ سانسورِ
 
 دولتی را بر شانه­های خویش حس نکند، طور دیگری نوشته می­شود: عریانی حرف اول
 
 این نوع ادبیات است؛ در تخالف با دنیای مدرن، پذیرش دنیای مدرن، تحلیل دنیای مدرن؛
 
 در خشم، هم­آغوشی، در تصویرِ قدرت­مداران، در تصویر زخم سرزمین زادگاه.
-
ادبیات تبعید و مهاجرت ایران چه طیف از مخاطبان را پوشش می­دهد؟

کتاب­خوان­های خارج از کشور را شاید بتوان به سه گروه تقسیم کرد:
 
روشن­فکران سیاسی، روشن­فکران دانشگاهی، روشن­فکران فرهنگی.
 
 هرچند که بسیاری از اوقات بین این­ گروه­ها تداخل رخ می­دهد. روشن­فکران
 
 سیاسی به طور عمده، به فعالیت سیاسی می­پردازند.
 
 روشن­فکران دانشگاهی به طور عمده به متن­­های مربوط به حوزه­های
 
 تخصصی­ی خویش مشغول­ اند، روشن­فکران فرهنگی
 
 
به طورعمده درگیر حوزه­های فرهنگی­ – ادبی­ اند. ادبیات خارج از کشور
 
 بیش­ترین مخاطب خود را در میانِ گروه سوم می­­یابد
-
آینده­ی ادبیات تبعید را چگونه می­بینید؟

نمی­دانم. همه چیز به شرایطِ سیاسی­ – فرهنگی­ی ایران بسته­گی دارد.
 
اما هرچه پیش بیاید سال­ها گذشته است؛ متن­ بلندِ ادبیاتِ خارج از کشور
 
 تولید شده است. آینده جز امروز دیگری نیست؛ سرکشیده از دیروزی که پاک نمی­شود.
-
-
-
* این گفت­وگو پیش از این در نشریه­ی باران شماره­ی 15 و 14 چاپ شده است.
 
* دو کتاب پنجره­ای به بیشه­ی اشاره و مخمل سرخ رویا، پس از انجام
 
 این گفت­وگو منتشر و توسط فصلنامه­ی باران به این گفت­وگو افزوده شده است.
-
-
  • پایان


سایتهای خواندنی و ومفید /انجمن تجلیل از چهره های ماندگار

سایتهائی متنوع خواندنی ومفید:

 

انجمن های مختلف از جمله انجمن تجلیل از چهره های ماندگار

 

http://www.irankorea.com

 

 

دهکده جهانی:

 

مجله اینترنتی علوم ارتباطات اجتماعی
 
 
 

مجله اینترنتی ایرانیان

 

http://bia2spicjok.blogfa.com/

 

بزرگترین سایت دانلود ایرانیان:

 

http://mohammad1372.blogfa.com/

 

فناوری دیروز + فناوری امروز= فناوری فردا

 

http://ali2it.blogfa.com/

 

نقاش درون- سایتی متنوع ...سخنان بزرگان و...

 

http://naghashedaroon.blogfa.com/

 

 
 دنیای گرافیک
 

 

حقیقتی که مرز و مرگ ندارد «کلمه» است:

http://fesahat.blogfa.com

اشعاری از فرزانه شیدا شاعر معاصر

 

خدا 

 

نگه  کن که در خلوت  عشق  او 

دل    آرامشی    دارد    و ایمنی        

نه  دنیای فانی  هراس    تو   شد

نه ترسی ز دشمن , نه از مردنی    


خدا   را    چو  ایمان   بداری ز دل 

خود   او  ,  رهنمای   دلت میشود     

خود او  ,  چاره  سازد بهر مشکلی 

خود   او ,  همنوای   دلت  میشود      

خدا  را تو  باید  که  شاکر شوی

 

در این روزگار   سراسر  فر یب  

دلی   خالی  از کینه ها   میشود

که  باشد  بدنیای   ظلمت  غریب    

دلی کو به آئین  ,,او,,  آشناست

ره دیگری  میشناسد    به عشق

ره   عاشقان  خدا  روشن  است

کز آن   پرتوئی  تازه  آید  زعشق


 

خدایا    به  ایمان   ترا     شاکرم

چو تو   همرهم  بوده ای در جهان

مرا آنچنان کرده ای  غرق خویش

که   ترسی ندارم   ز جور  زمان


پناهم   توئی    تکیه گاهم  توئی

به عشقت دل از غصه کردم  رها

مرا   در   جهان   همره    و  یاوری

گشودم   به شکر  تو دست دعا


دعایم   بدرگاه    والای  توست

برآن سجده گاهم  تمنای  توست

نیازم    فقط   مهر تو  عشق تو

نمازم   پر از نور زیبای  توست

شنبه 2 دی1385


شعر از:فرزانه شیدا

 

نارفیق

دوش اشکی به نگه آمد وبر چهره  چکید

کس د آن خلوت غم اشک منه خسته ندید

هر  زمان  با دل خود  گفتم و میگویم باز

مش و با هرکه  زره آمده همصحبت راز

تا به  کی در کف  پای  دگران   دل  بنهی

تا به کی ساده دل و بی خرد وخام  و تهی

کی   بخود  آمده خود  را بدهی ارج و بها

همچو   یک بنده  وارسته آن   یکّه    خدا

تا  بکی هر  که ز  ره آمده  , باشد غم تو!!

او  که   گوید شده   همراه تو   وهمدم تو؟!

زهر اندوه  به  جان دادی  و همراه  شدی

ا ز شکستن  به رهش  دیر تو  آگاه  شدی

بی خرد اینهمه سرخوردن ازاین دهربس است

نارفیقی  که ترا  میدهد   این زهر   بس است!!!

جز   خدا   یار   دگر   هم   نشود   هم سخنم

آن  خدا  یاور   فـرزانه ء شـیدا     که :  مـنم

شنبه 2 دی1385

شعر از:فرزانه شیدا

چند شاعر/ هنرمند وترانه سرا-فر شید آوید ترانه سرا-فرزانه شیدا

 چند شاعر وترانه سرا

داریوش، ایرج جنتی عطایی، اردلان سرفراز،

 

شهیار قنبری و فرید زلاند...

 

         فرشید آوید ، فرزانه شیدا            

                                              

صفر

 

                 یکی از ترانه های آلبوم صفر ( فرشید آوید )

 

شطرنج

 

از پس پرده نگاه کن

 

مثل شطرنجه زمونه

 

هر کسی مثل یه مهره

 

توی این بازی می مونه

 

یکی مثل ما پیاده

 

یکی صد ساله سواره

 

یه نفر خونه بدوشُ

 

یکی دو تا قلعه داره

 

یه طرف همه سیاهُ

 

یه طرف همه سپیدن

 

روبرو ی هم یه عمره

 

مارو دارن بازی میدن

 

اونا  که  اول  بازی

 

توی خونه ی تو و من

 

پیش پای اسب دشمن

 

مهره هارو سر بریدن

 

ببین امروزم تو بازی

 

همشون شاه و وزیرن

 

هنوزم  بدون   حرکت

 

پشت ما سنگر می گیرن

 

تاج و تخت شاه دیروز

 

درِ   قلعشون   نمی شه

 

به خیالشون که این تاج

 

سر  شونه   تا   همیشه

 

یادشون رفته که اون شاه

 

که به صد مهره نمی باخت

 

تاج و از سرش تو میدون

 

لشگر  پیاده    انداخت

 

 سروده ای از: از فرشید آوید:

 سایت ترانه چین از فرشید آوید ( ترانه سرا):

:taranehchin.blogfa.com/85103.aspx

 

 

سروده از از فرزانه شیدا (شاعره مقیم نروژ):

 

تـرانه ء شــب بــارونــی

 

  سایت دیوان شیدائی: ف. شـیدا:

 http://fsheida.blogsky.com/

 ترانه = ترانه ء: شب بارونی:

 

قصهء  یک دل تنهاسـت

 

قصه های    منو   بارون

 

هر دو دلـگرفته  از غــم 

 

با  چشائی زار و گریون

 

هردو سینه ای پُراز حرف

 

هردو در سـکوت   شبها

 

هر  دو  بــیدارِ   شــبونه 

 

توی  کوچه های   تنها

 

اشکای من  روی   گونه 

 

هـق هـق  تلخ ء  خیابون

 

آخــر   عـاشـقی  ایــنه

 

گریه  کردن زیر بارون!!!

 

این مــنم که زیر  بارون  

 

خــاطراتــو  مــینویــسم

 

منــکه با قـطره  اشـــکم 

 

رهـگذاره شـبِ خــــیسم

 

این مــنم که زیـر بارون

 

هـمه ء  اشـــکام   روُونه

 

کســی اما زیـر بارون

 

راز اشـکو   نمــیدونه

 

واسه  این غریـبه گـشتن 

 

دیگه چتری هم نـمیخوام

 

پا بـــپای  ســرنوشــــتم 

 

دیگه یـــکقدم  نـــمیام

 

آره  بـاورم  نــداری 

 

تو که ا شـــکامو ندیدی

 

تو  که هرگز زیر بارون

 

غــم ِ عشقــو   نکشیدی

 

این  منم  که زیر بارون  

 

خاطـراتــو   مـــینویسم

 

منکه   با قـــطره اشـکم   

 

رهــگذاره شـبِ  خـیسم

 

این منم که زیر بارون

 

همه ء  اشــکام روُونه

 

کــسی اما زیر بارون

 

راز اشــکو  نـــمیدونه!!!

 

اشکای   من  روی  گونه 

 

هق  هق  تلخ  ء  خیابون

 

آخـــر   عــاشــقی  ایــنه

 

گریه  کردن زیر بارون!!!

 

کاش  دوباره  زیر بارون

 

تو   مـــیومدی   ســراغم

 

تا  بــبینی مـثه  دیـــروز  

 

من هــنوز یک دل  داغم

 

ولی  تو یک شـب  آروم

 

زندگــیمو ابری   کردی

 

تو  خودت  گفتی که هرگز

 

بــدلم     بــرنــــمیگردی

 

من  ازون روز تا بامروز

 

دلِِِیِ  بارون زده هــستم 

 

تو  مـــنو تنها  گـذاشتی 

 

من  زدم  دلـو شــکستم

 

حـالا  خـاطـرات بارون

 

شـاید از یادِ  تو رفـته

 

دل  منهم واسه هیچکس

 

راز  اون   شـبو نگفته

 

تو  مــیدونی و  دلــه مـن 

 

که برات شعری رو خوندم

 

(شـــعر کوچه از مشیری)

 

: تا بــدونی  چــرا موندم

 

با توگفتم حذرازعشق ندانم

 

سفر از پیش توهرگز نتوانم ...نتوانم!!!!


 

آخه دل کــجارو  داره 

 

وقتی  یک دله   اسـیره 

 

دله من اســیر   دامــه

 

خودشــم  بخواد  نمیره

 

تو با  عشقــتم یه روزی

 

هر دو پای مــنو بــستی

 

فـــردا با ســنگ  جدائی 

 

پــر و بالمو شــکستی

 

آره   بــاورم   نــداری  

 

تو که ا شــکامو ندیدی 

 

تو که شبــها زیر بارون

 

غــم  عــشقو  نکــشیدی

ا

ین مــنم  که زیر بارون

 

خــاطــراتو مــینویــسم

 

مــنکه با قــطره اشـکم 

 

رهــگذا ره شـبِ خـیسم

 

این مــنم که زیر بارون

 

هــمه ء  اشــکام روُونه                     

 

کــسی اما زیر  بارون

 

راز اشــکو   نــمیدونه!!!                        

 

کاش دوباره زیر بارون 

 

تو   مـــیومدی   سراغم

 

تا بــبینی مــثه  دیــروز

 

مــن هــنوز یــکدل داغـم

 

مــن هــنوز یــکدل داغـم                   

 

ف. شیدا- دوم شهریور 1385